سلام من دختری 18 ساله هستم که امسال قرار است وارد دانشگاه شوم… من علاقه زیادی به روان‌شناسی داشتم که با اصرار مادرم ک این رشته بدرد نخور است من صرف نظر کردم و گفتم رشته زبان میخوام برم رشتمم تجربیه اما مادر من باز هم مخالفت میکنه اون معتقده من فقط باید پزشک شم میگ حاظرم کلیم بفروشم بفرستمت دانشگاه آزاد اما تو پزشکی بخونی…. پدر و مادرم مدت ها پیش جدا شدن و مادرم 2 دختر 5 ساله دارد که میگوید چون شوهرش استقلال مالی نداره و نگران اینده خواهرامه من برم پزشکی که اونارو ساپورت کنم… حس میکنه من دستگاه رفع نیاز ایشونم نمیتونم بهشون بفهمونم من میخوام برا خودم زندگی کنم نه اینکه خودمو وقف دیگران کنم.
واقعا سخته برام، دائم با حرفاش بهم حس عذاب وجدان میده و وقتی میبینه قبول نمیکنم دیگ سعی میکنه منو از خواهرام دور کنه و کارای اونارو به من نگه.
هرچی میگم من تو راه خودم پول درمیارم موفق میشم و هرچی میخوام بگم فقط پزشک موفق نیست ایشون قبول نمیکنن و از نظرشون فقط پزشکی استقلال مالی عالی داره.
ایا واقعا من باید خودمو وقف اونا کنم؟ من چه رفتاری باید بکنم؟