سلام و وقت بخیر

من 5 سال هست که ازدواج کردم. پدر و مادر خانم بنده فوق العاده احساساتی و البته هیجانی هستند و معمولا با روحیه زودرنجشون، از کاه کوه میسازن و از بنده ناراحت میشن و البته حرفهای سنگینی هم میزنند. مدافع همدیگه هم هستند. به طور کلی، حریمها رو نگه نمیدارن. مادر خانمم فوق العاده قدرت طلب و زودرنج و پدرخانمم فوق العاده رهرو، دهن بین و زودرنج هستند.

لطفا کمک کنید که چطور باهاشون رفتار کنم که تنش بینمون از اینی که الان هست بیشتر نشه. واقعا احترامشون رو نگه میدارم ولی بعد 5 سال دیگه دارم خسته میشم. هر آنچه که دلشون میخواد رو میگن و انجام میدن؛ کوچکترین اعتراض محترمانه ای هم بخوام بکنم پشت هم در میان. انگار وارد یه فیلم شدم!!! میدونم باید مدیریت کرد رابطه رو و برای مدیریتش تا الان هم احترام گذاشتم و هم یه جاهایی مدارا کردم و یه جاهایی هم از کانال خودم و خانمم، با احترام ازشون خواستیم که به یه سری از عقاید ما احترام بزارن… ولی…

بعد از یه بار اعتراضی که داشتم، متاسفانه بحثمون شد و با وجود این میزان مدارایی که داشتم باهاشون؛ مادر خانمم در عرض 3 دقیقه، حرفایی بهم زد که هیچ وقت تا زمانی که نیاد و بابتش عذرخواهی نکنه از ذهنم نمیره… میخوان از دخترشون نهایت حمایت رو داشته باشن. ولی به چه قیمتی؟ به قیمت توهین به داماد، تهدید دادماد، تحقیر داماد…. در اخر هم که اعتراضی بهشون بشه یا قهر میکنن! یا میزنن زیرگریه!!! و یا پرخاش شدید میکنن.. واقعا بابت رفتارها، واکنشها و انتظارات بچه گانه آنها خسته شدم. اصلا نمیشه خیلی باهاشون حرف زد. اگر حرف معمولی بزنم و بخوام یک خبری رو مثلا بهشون بدم، یه جور جواب میدن که اینکه چیزی نیست، میدونستیم و از این جور حرفها. اگر هم بخوام انتقادی ولو سازنده بکنم، طوری گارد میگیرن و عصبانی میشن و پرخاش میکنند که من خودم شک میکنم که نکنه حرف بدی زده باشم!

واقعا نمیدونم چطور مدیریت کنم. پدرخانمم در آن واحد هرآنچه که در محیط پیرامون اتفاق میفته رو میره و به خانمش میگه. پدرخانمم چون در سنین کودکی خیلی تنبیه شده، اعتماد به نفس و مسئولیت پذیری ندار و چون مادر خانمم جور ایشون رو کشیده؛ رفتار مادرخانمم هم یه رفتار مردانه و همچنین پرخاشگر شده و در برابر بقیه جوری رفتار میکنه که انگار کسی داره بهش تعرض میکنه. سریع جوابش رو میده و اصلا قبلش به حرفاشون فکر نمیکنن…. پیش من نهایت سرسختی و غرور رو نشون میدن و پیش خانمم نهایت درماندگی و …

خانمم هم چون توی چند مورد که قبلا خودش به مادرشون اعتراض و انتقاد کردن و دیدن که مادرشون در واکنش به اعتراض یا سریع عاقّش کرده و یا روانه بیمارستان شده؛ جرات اعتراض نداره…

منم خیلی سعی کردم که باهاشون صمیمی بشم ولی بدون اغراق میگم که پدر و مادرخانمم انگار هنوز توس سن 13-12 سالگی موندن و رفتارها و واکنشهاشون واقعا مثل یک انسا 53 ساله نیست…

در حال حاضر، برادر خانمم هم به واسطه اینکه مادرخانمم سعی میکنه جای همه(از جمله برادر خانمم که 21 سالشه) حرف بزنه خیلی از خونه و صحبت کردن با مادرش فراریه…

لطفا راهنمایی کنید. قبلا بیشتر اونجا سر میزدیم. الان شده ماهی یکبار. چون واقعا رفتارهاشون آزاردهنده است و طلبکارانه…