سلام امروز برای اولین باره که اومدم اینجور سایتا راستش بریدم دلم میخواست برا یکی حرف بزنم 18 سالمه و امسال قراره کنکور بدم خانوادم خیلی سخت گیرن نه اینکه بد باشن ها نه واقعا برا من از دل و جون دارن مایه میزارن ولی دوست داشتن بیش از اندازشون واقعا ازار دهنده شده به شدت منو دوست دارن نمیزارن هیچ جا خودم تنها برم تا الان به این سن هیچوقت تولد دوستام یا کلا با چهار تا همسن و سال خودم بیرون نرفتم سرویسم که داستم صبح میومدن دم سرویس بعداز ظهرم میمودن اما برا داداشام اینطوری نیست خودشون تنها همه جا میرن در صورتی که یکیشون یک سال و اون یکی دو سال از من کوچیک تره میدونم سنمه میدونم تو این سن این حساسیت ها طبیعیه ولی واقعا خستم من با پدر مادرم رابطه خیلی خوبی دارم ولی این کاراشون خیلی ازار دهندست جوری که خودم هیچ کاریو نمیتونم دیگه انجام بدم اصن همه اینا به کنار مگه من دل ندارم مگه نباید از زندگیم لذت ببیرم با چهار تا ادم دیگه غیر از خودشون ارتباط داشته باشم من تو زندگیم هیچ بدی یا خلافی نکردم که به من اعتماد ندارن چند وقتیه دارم با خودم فکر میکنم بعد کنکورم دیگه بیخیال همه چیز شم اینا که به من اعتماد ندارن بزار نزارم الکی باشه میخوام چون واقعا بریدم از اول زندگیم میگم درست میشه بزرگ میشی درست میشه ولی نشده حتی خیلی به خودکشی فکر کردم میدونم راه درستی نیست من خودم به شدت از مرگ مینرسم حتی به ازدواج برای فرار از این شرایطم فکر کردم ولی میدونم اشنباست همه اینارو میدونم ولی نمیدونم چیمار کنم خواهش میکنم حرفایه تکراری که صبور باش سنته و فلان نگین بهم چون خیلی شنیدم اینو ممنون از این که حرفامو شنیدین🌸