خانوادگی و فوری
سلام ببخشین من 9ساله ازدواج کردم و 5ساله پسرم ب دنیا اومده خلاصه خدمتتون میگم که سریع جواب بگیرم تو اون 4سال که بچه نداشتم و از اول عقد تا ب بعد خانواده همسرم خیلی بهم اذیت کردن بعدشم که بچم بدنیا اومد کلا هیچ کدوم از خانواده همسرم چه درجه یک چه بقیه چه پدر مادرش نیومدن بچمو ببینن ازدواجمون کاملا سنتی بود و هیچ کدورتی با هم نداشتیم هر چه قدر من میرفتم سراغشون اونا از من دور میشدن که بالاخره بچم ب دنیا اومد و تا الان که 5سالشه احدی از خانواده شوهرم ب دیدنش نیومدن و کلا قطع رابطه کردیم ولی هر از گاهی تلفنی با شوهرم مادرش در ارتباطه سوال و راهنمایی من اینه که دایی شوهرم ما رو عروسی دعوت کرده برا پسرش ولی من تو این 9سال حتی یک بار خونه دایی شوهرم دعوت نشدم و منو کسی اونجا نبرده حالا ما رو دعوت کردن ولی هیچ کدومشون تو هیج برنامه ما نیومدن حتی وقتی بچم ب دنیا اومد شوهرم میگه بریم ولی من اونجا هیچ کس روندارمحتی کسی رو نمیشناسم خانواده درجه یک شوهرمم که کلا5ساله ندیدم ب نظرتون چیکار کنم
سلام به شما دوست عزیز
قابل درک است که این سبک رفتاری آنها شما را ناراحت کرده است اما در هرصورت خب در این ۵ سال بهتر بود بای قطع ارتباط از خانواده اصلی همسرتان یعنی مادر، پدر و خواهر و برادرهای ایشان دلیل این قطع ارتباط را ویا می شوید و در مورد احساسات خودتان باهم صحتب می کردی تا زمانی که در این مورد صحبتی وجود نداشته باش خب فرصت ترمیم این ارتباطات و یا فهمیدن دلیل امکان پذیر نیست.
در مورد شرکت در عروسی هم خب شما می توانید احساسات و نگرانی های خودتان با همسرتان در میان بگذارید و با مشورت باهم در این مورد تصمیم گیری کنید.
اگر بخواهید این ارتباطات را بازسازی کنید زمان فعلی می توان یک فرصت مناسب باشد
من هزار بار دلیل رفتارشان رو پرسیدم ولی چیزی نمیگن هیچی کلافه شدم ب خدا
عروسی رو هم شوهرم میگه چه با وجود من چه نبود من میره
در هرصورت بهتر است اگر همسرتان می خواهند در این مهمانی و جشن شرکت کنند شما نیز با ایشان همراه شوید چون بهتر است شماها را در کنار هم مشاهده کنند و هردویتان را کنار هم بپذیرند .
ولی هیچ حرمتی برای من قایل نیستن بچمو اصلا ندیدن کلا ما رو نمیخوان ب خدا با احساس پیام نمیدم کاملا منطقی دارم مینویسم آخرین سری که پرسیدم چرا باهام اینجوری کردین و نوه اتون رو ندیدین گفتن خودمون ی تو راهی پسر داریم نیازی ب بچه تو نداریم ب جان بچم من از ی خانواده مذهبی و نظامیم تک دخترم و فرزند اول ن لوس ام ن خودخواه ن مغرور از هر لحاظ بالاتر از خانواده شوهرمم ولی هیچ وقت نخواستم که ب رخ بکشم یا پز بدم ولی یکباره بدون دلیل همشون از ما بریدن
ببین سپیده جان در هرصورت شما می توانید از آنها ناراحت و عصبانی حتی باشید اما خب در این مورد اینکه در روان آنها چه چیزی تجربه می شود را نمی دانیم و خب در این مسیر ممکن است همسر شما بخواهد با خانواده خود این ارتباطات را بازسازی کند و خب نمی توانیم در این مورد ایشان را محدود کنیم اما خب شما می توانید تصمیم بگیرید یا با ایشان همراه شوید یا در کنار احترام به انتخاب ایشان شما مسیر خودتان را پیش بروید.
در هرصورت اهمیت زیادی دارد که رفتارهای خانواده همسرتان را به خودشان واگذار کنید و وارد زندگی مشترکتان نکنید در کنار اینکه در نظر داشته باشید همس شما مسئولیتی در قبال رفتارهای خانواد خود ندارد.