5
خونوادم نمیذارن آزاد باشم و بهم شک دارن
سلام من مدتیه که عاشق مشاورم شدم و تقریبا رابطه دوستانه ای داریم باهم.من ۴ سال تو رابطه با فردی بودم که باعث شد اتفاقای بدی بیوفته برام با کمک مشاورم اون اوضاع تموم شد و خونوادم بهم اعتماد کردند و خیلی مشاورمو قبول دارند من مشاورمو خیلی دوست دارم به طوری که هر روز به بهونه های مختلف زنگش میزنم مدتیه که وقتی میرم پیشش مامانم همراهم میاد و پدرم دیروز گفت از این به بعد مامانم همراهم میاد که این خیلی منو رنجوند و تقریبا دو روزه که فقط دارم گریه میکنم و درس نخوندم میشه لطفا راهنمائیم کنید که چطور با این موضوع برخورد کنم؟
من مشاورمو خیلی دوست دارم و دلم میخاد تو این چند وقت باقی مونده راحت ببینمش لطفا کمک کنید
سلام به شما دوست عزیز
در جلسات مشاوره اینگونه وابستگی ها به دلیل انتقالی که صورت می گیرد کاملا طبیعی می باشد و نیاز است که شما و مشاوراتان در این مورد با یکدیگر صحبت کنید و سعی کنید که جایگاه هریک از شما و زمان و مکان مشاوره مشخص شود .
اینکه جلسات مشاوره به خارج از جلسات درمانی کشیده شود می تواند باعث افزایش این انتقالات شود که برای هردوی شما و پروسه درمانی آسیب زا می باشد .
در این موضوع بهتر است با مشاور خود صحبت کنید تا بتوانید نتیجه گیری بهتری داشته باشید .
سلام ممنون بابت صحبتاتون
راستش جرئت مطرح کردنش رو باهاشون ندارم میترسم واکنش خوبی نداشته باشه هرچند که نزدیکی این رابطه از طرف خودشون بوده
با سلام خدمت شما
دوست عزیز داشتن رابطه های خوب و سالم و با کیفیتی که در آن احساس ارزشمندی دریافت می کنیم برای هر فردی لذت بخش است و اگر در روابط اصول رعایت شوند برای همه جذاب خواهد بود و احساس شما هم در این مورد قابل درک است.
بنابراین تعجبی ندارد که رابطه مراجعان و درمانگران هم از این نوع و جذاب و خوشایند باشد.
در مورد تصمیم پدرتان هم دقیقا توضیح ندادید که چه اتفاقی افتاده که شما اینطور برداشت کردید که ایشان به شما شک کرده اند و شاید دلایل دیگری داشته باشد.
در این مورد بهتر است همین مساله را با درمانگر خودتان مطرح کنید و از خود ایشان راهنمایی و راهکار لازم را دریافت نمایید.
همچنین درباره وابستگی که به ایشان پیدا کرده اید هم حتما باید با ایشان صحبت کنید چرا که به هرحال درمان شما دوره ای دارد و به اتمام می رسد و باید بدانید چگونه این وابستگی را حل و مدیریت کنید که بهتر است با شیوه و کمک حرفه ای خود درمانگرتان انجام شود.
سلام ممنون بابت صحبتتون
در مورد پدرم واقعا گیجم که چرا یهو این حرفو زدن خیلی غیر منتظره بود چون قبلن که ازشون خواسته بودم همراهم بیان مخالفت کردند ولی این مدت دائم مادرم همراهم میاد و من از ترس اینکه رابطمون لو نره جرئت پرسیدنشو ندارم ازشون دلم نمیخاد این مدت کوتاهم ازم بگیرن چون من خانواده سخت گیری دارم
در مورد مشاورمم راستش جرئت اینکه بهش بگم دوسش دارمو ندارم چون از واکنشش میترسم هرچند که نزدیکی این رابطه از طرف خودشون بوده
من الان نمیدونم واقعا چیکار باید بکنم
اگه به مشاورم بگم که دوستش دارم ممکنه دیگ نتونم ببینمش با توجه به نزدیکی زمان کنکور و اینکه من یه شکست تو زندگیم داشتم برام غیر قابل تحمله