سلام
دختری 17ساله هستم دو سال پیش یعنی وقتی 15سالم بود پدر ومادرم مشکل شدید داشتن باهم خیلی اتفاقی متوجه شدم مادرم با یه مرد متاهل در ارتباطه و اون تشویقش میکنه طلاق بگیره و وعده میده خودشم زنشو طلاق میده ک ازدواج کنن .بعد ی مدت پدرم متوجه شد و یه سری دعوا و درگیری پیش اومد و بالاخره با پادرمیونی بزرگا ظاهرا تموم شد. تمام عذابایی ک تو اون سال کشیدم به کنار چون بچه اول خانواده م تمام سنگینیش رو دوش من بود بعد اون یه بار دیگه م مچشو گرفتم با ی مرد مجرد ک هشت سال ازش کوچیکتر بود ارتباط داشت که شماره اونو گیر اوردم خیلی بد باهاش حرف زدم به مادرمم گفتم ک میدونم و یه فرصت دیگه بهت میدم ..اونم گذشت حالا باز فهمیدم هنوز بعد دو سال ادامه میده مادرم و چن روزه فقط گریه میکنم ،مادرم دیگه برام مهم نیست ،برام مرد همون موقع که فهمیدم برا هغت و چهل و سالگردشم گریه کردم اما نمیتونم واکنش نشون ندم و با توجه به اینکه سال آینده کنکور دارم و دانش آموز خیلی زرنگیم همه ی دنیا ازم انتظار تک رقمی دارن نگران خودمم به سرم میزنه گاهی بکوبم تو صورت مامانم همه چیو بگم گاهی میگم تو یه نامه بنویسم بگم بهش ..واقعا نمیدونم چیکار کنم کمکم کنین لطفا:)