خیانت مادر
با عرض سلام پسری ۱۶ ساله از کرمانشاه هستم از اول قضیه من کلا ادم بیچاره ایی بودم از اونجا که من از بچگی یادم میاد پدر و مادرم مشغول دعوا بودن همیشه بعضی وقتا پدر بعضی وقتا مادر بعد پدرم زود خانه را ترک میکرد پدرم خیلی ادم معتقد به خدایی ادم خیانا کاری نیست میرفت خانه مادر بزرگم میخوابید نمیامد به منزل از انجا کهکمنسر ارشد بودم میرفتم دنبالش پسش میاوردم پدرم منزلش را به اسم مادرم کرد و بخاطر مالیات خواست به اسمش باشد جلویش را نگیرد و ایی زن به مالش خیانت کرد و الان کار به دادگاه رسیده من پیش مادر بودم تا اینکه ی روز زد به سرم گوشیشو چک کنم دیدم با مردها دوسته جوری که جملات عاشقانه میگن ب منم کوتاهی نکردم پون ما ادم های غیرتی هستیم ما کرمانشاهی ها نمیدانم اشتباه بود یاغلط به خواهر بزرگتر از خود و برادر کوچکتر از خود گفتم و مادرم را زدیم و زیر بار نمیرفت میگفت اینا مال من نیست خلاصه همشون رو خر کرد ولی من خر نشدم از اونجا که کار خانه به دادگاه رسید و موقع طلاق بود منم کوتاهی نکردم امدم همه چی رو به پدرم گفتم که همچین هستش اونم چون ادم غیرتی هست همش به اون زن فحش میداد و الان پیش پدرمم میخواستم بدونم چیکار کنم گر چه من پدرم رو قران دادم پیش کسی نگه و اون هم نمیگه ولی اینو میدانم کاری کردم پدرم از زیر جاکشی در بیاد و ادم گناه کاری نیست لطفا کمکم کنید
سلام به شما آقا محمد
قابل درک هست که شما با دیدن این بحث و دعواها و همچنین خیانت مادر فشار روحی زیادی را تجربه کرده اید .
اما در این مسیر با توجه به اینکه شما بیان می کنید سالها این بحث و دعوا وجود داشته است بهتر بود پدر و مادرتان مسیر بهتری را تجربه می کردند و اگر واقعا ادامه این رابطه برای هردویشان با فشار روحی همراه بود در این مسیر برای جدایی تصمیم گیر می کردند چون در هرصورت سالها زندگی در این حالت هم برای فرزندان و هم برای خودشان با فشار روحی زیاد همراه شده است که می تواند یکی از دلایل خیانت مادرتان نیز باشد .
هرچند بهتر بود در آن زمان حتی با دیدن این موارد از زدن مادر خوداری می کردید چون بهتر است حرمت ها حفظ شود اما در هرصورت شما در این مورد براساس شرای طآن زمان خود تصمیم گیری کرده اید و سرزنشی در این مورد وجود ندارد .
در این مسیر بهتر است که از وارد شدن به مشکلات پدر و مادر خوداری کنید و سعی کنید که ارتباط خود را با هردوی آنها حفظ کنید و احترام آنها را نگهدارید .اگر نگران بیان این موضوع به دیگران هستید در این مسیر نیاز است که نگرانی و احساسات خود را با پدر در میان بگذارید و در این مسیر در این مورد به توافق برسید .
بهتر است از سرزنش کردن خود خوداری کنید و سعی کنید که مسیر رشدی خودتان را تجربه کنید .
سلام .
من ۱۴ سالمه. از وقتی بچه بودم یادمه که مادرم با مردای غریبه همش صحبت میکرد و حتی من ۴ ۵ ساله بودم یه نفر و اورده بود خونه و منو فرستاده بود پشت بوم خونمون تا پیش اونکمرده نباشم.
مادرم به این کاراش هی ادامه داد ادامه داد.
من هی مقابله میکردم و میگفتم اینکارو نکنا این راه درست نیست و فقط زندگیمونو از هم میپاشونی.
تا اینکه۲ سال پیش پدرم متوجه شد مادرن بهش خیانت میکنه وقتی از سرکار که اومد خونه یه مرد دید تو راه و پله جلو خونمون
حال پدرم خیلی بد بود روزای سختیو پشت سر گذاشتیم تا اینکه با التماسای منو مادرم و خانوده مادرم پدرم راضی شد که مادرم را طلاق نده البته خود پدرم هم مادرمو خیلی دوست داره و واقعا بدون مادرم به نظرم نمیتونه ادامه بده.
پدرم ۱ سال طول کشید تا یکم نرمال بشه تو اون یک سال همش دعوا و جر و بحث و جنگ و جدال داشتن تو روحیات من خیلی تاثیر داشت من خیلی از مادرم کتک میخوردم چون همش باهاش بحثم میشد که چرا به بابام خیانت میکنه
بابام بعد ۱ سال نرمال شد و الان ۲ ساله از وقتی بابام فهمید مامانم بهش خیانت میکنه گذشته
تا اینکه پدرم دیروز مجبور شد بره شمال و قراره امروز برگرده مادرم چند وقت بود خیلی مشکوک شده بود و من بهش شک کرده بودم ولی به روش نمیاوردم دوست نداشتم روم تو روش باز شه
دیشب یه دعوای بدی گرفتم با مامانم سر همی شک کردنا و کارای مشکوکش که باز کتکم زد و قرص اورد که مثلا میخواد خودکشی کنه ولی همش ظاهری بود و کاملا الکی برای ترسوندن من بود.
چون قبلا هم برای ترسوندنم دست به همچین کارایی زده و همش برام تکراری شده .
دیشب یهو از خواب بیدار شدم خیلی احساس تشنگی میکردم وقتی رفتم اون اتاق مادرم تو اشپز خونه خوابیده بود و یه نفر تو بالکن بود چون به محض باز کردن در اتاقم پرده بالکن تکون خورد و سایه یه نفر اونجا بود من اومدم تو اتاق و هی استرس داشتم کل بدنم میلرزید تا بعد نیم ساعت ۴۰ دیقه صدای در خونه اومد و اون مرد رفت و من رفتم لب پنجره دیدم یه مرد از در آپارتمانمون خارج شد .
من واقعا الان نمیدونم چیکار کنم احساس خیلی بدی دارم .
پدر من هیچی براش کم نمیزاره مادرمو خیلی دوس داره .
من پدرمو خیلی دوست دارم . ولی به مادرم فقط حس تنفر دارم ، دل خوشی از مادرم ندارم تو بچگیم خیلی اذیتم کرد ،خیلی کتکم زد ،خیلی عذاب کشیدم .
الان من میخوام بدونم باید چیکار کنم .
پدرم اگه این بار بفهمه سکته میکنه داغون میشه اصلا طاقت ندارم ناراحتیشو ببینم.
اصلا نمیتونم بهش بگم شاهد خیانت زنت بودم
لطفا بهم کمک کنید
سلام به شما سونیا جان
قابل درک هست که این شرایط برای شما با فشار روحی زیادی همراه شده است اما عزیزم دقت کن که بهتر است در این مورد تصمیم گیری را بر عهده خود پدر و مادر قرار بدهی و در احترام احساسات خودت را به مادر بیان کنی اما در مورد ادامه مسیر زندگی مشترکشان و یا طلاق در این مورد وارد نشوید در هرصورت این مشکلات مادر نشان از مشکلات عمیق تری در بعد شخصیتی ایشان دارد و با توجه به تکرار خیانت و ریسک پذیری بالای ایشان خب می تواند برای شما ها نیز مشکلات زیادی ایجاد کند پس بهتر است که اجازه بدهید خود پدر در این مورد اگر اطلاع پیدا کردند تصمیم گیری کنند و شما در احترام به هردوی آنها بهتر است مسیر رشدی خودتان را طی کنید .
درک میکنم که داری سعی میکنی بنیان خانواده را حفظ کنی اما عزیزم در هرصورت این شرایط می تواند برای همه شماها آسیب زا باشد و همیشه نمی توان با نادیده گرفتن پیش رفت و پدر شما نیز با دادن فرصت به مادرتان در این مسیر گام برداشته اند پس در صورت مطلع شدن ایشان بهتر است که از هرگونه دخالت در این امر خوداری کنید.