سلام
من خانمی۲۶ساله هستم یکسال ونیمه که ازدواج کردم از ۶سال قبل از ازدواج باهم دوست بودیم و فوق العاده عاشق هم بودیم وهستیم، از وقتی که باهم دوست بودیم همیشه میگفت مرد باید دوست دختر داشته باشه حتی بعد از ازدواج! ظاهرا پدر و بردارش هم همینجور بودن ولی من ازش مطمئن بودم که اهل این کار نیست و از وقتی ازدواج کردیم چون رمز گوشیشو میدونم وقتی خوابه گوشیشو چک میکردم ازاول عروسیمون هیچوقت مورد خاصی توش ندیدم به اندازه چشمام بهش اعتماد داشتم و میدونم که خیلی دوستم داره وخوشبختیم. تااینکه من بخاطر درسم حدود۱ماه اصلا به خودم و زندگیم نرسیدم البته خودش خیلی درس من براش مهمه و آرزوشه که پیشرفت کنم خودش میگفت برو کتابخونه بخون. یه شب گفت من بیرون کار دارم وقتی برگشت مست بود من گوشیشو چک کردم دیدم چند روز پیش شماره یه زن مطلقه ای رو گرفته و اون شب باهم قرار داشتن۲ساعت باهم بودن من احساس میکنم رابطه جنسی هم داشتن ولی مطمئن نیستم. وقتی فهمیدم دنیا رو سرم خراب شد ولی هیچی بهش نگفتم فقط دیگه کتابخونه نرفتم و خیلی بهش محبت میکنم اونم بیشتر از قبل بهم ابراز محبت میکنه من به حدی دوسش دارم که میتونم از اینکارش بگذرم حتی باخودم میگم من که فقط راحتی و خوشی اونو میخوام و اگه اون اینکارو دوست داره حتی حاضرم بااینکار کنار بیام گرچه واقعا منو میسوزونه. من تصمیم گرفتم فقط خودم خیلی خوب باشم به امید اینکه دیگه بهش پیام نده ولی نمیدونم کارم درسته یانه؟
درضمن چند روز پیش بهش گفتم من فکرمیکنم دیگه برات عادی شدم ومثل قبل دوستم نداری. بهم گفت تو هیچوقت برای من تکراری نمیشی و اینقد من تورو دوست دارم و از زندکی باهات راضیم که هیچوقت
فکرنمیکردم ما اینقد باهم خوب و خوشبخت باشیم. میدونم حرفاش واقعیه و حتی بیشتراز عشقی که من به اون دارم، اون به من داره و من میپرستمش. میتونم خواهش کنم که منو راهنمایی کنید چون من با هیچکس در این مورد حرفی نزدم. ممنون