خیانت همسر
با سلام.چند روزه دچار مشکل بزرگی شدم که اصلاااا نمیتونم تصمیم بگیرم که باید چیکار کنم. من یک خانم ۳۶ ساله هستم.۶ سال پیش با آقایی که یک سال از خودم کوچیکتره ازدواج کردم و یک دختر ۲ ساله دارم.ازدواج ما از هر نظر ایده آل و بی نقص بود.ما هر دو تحصیلات عالیه داریم تو محیط کار با هم آشنا شدیم و بعد از تقریبا سه ماه آشنایی نامزد شدیم و هشت ماه بعدش هم عروسی کردیم.قبل از خواستگاری و نامزدی هیچگونه رابطه دوستی با هم نداشتیم ولی بی نهایت به هم علاقمند بودیم مخصوصا علاقه همسرم به من به حدی بود که تمام همکاران و دوستان از رفتارش فهمیده بودن . با اینکه آدم خیلی جاافتاده و اجتماعیه و جایگاه کاری خیلی خوبی داده ولی عشقش به حدی زیاد بود که زبانزد همه شده بود. تنها مشکل زندگی ما این بود که از دو شهر مختلف بودیم و من بعد از عروسی از خانوادم دور شدم.همین دور بودن بعضا باعث دلتنگی از طرف من و نارضایتی از طرف اون و خونوادش میشد که میگفتن نباید زود به زود بری پیش خونوادت یا اگه میری دو سه روز بیشتر نباید بمونی . همین مسائل باعث شد چند بار با هم دعوای شدید و قهرهای طولانی داشته باشیم که بزرگترین ضربه رو به زندگیمون زد. اوج اختلافمون موقع زایمانم بود که باعث شد من بعد از زایمان شدیدا افسرده بشم کل متاسفانه بعدش روابط جنسیمون خیلی کم شد. بعد از دو سه ماه به خودم اومدم و سعی کردم فاصله های بینمون رو مر کنم ولی همسرم تلاش نمیکرد و رفتارش خیلی سرد شده بود . گذشت تا شش ماه قبل که همسرم کرونا گرفت و دو هفته توی خونه قرنطینه بود و حالش هم اصلا خوب نبود و تمام این مدت من بالای سرش بودم و ازش پرستاری کردم همین موضوع باعث شد که رابطه مون دوباره گرم بشه . تقریبا تو شش ماه اخیر مشکل آنچنانی نداشتیم . فقط بعضی وقت ها میدیدم کا زیاد با گوشیش ور میره یا وقتی من نزدیکشم صفحه گوشیشو کج میکنه که نتونم ببینم. زیاد با خودم کلنجار رفتم که اشتباه میکنی اون اونقدر دوست داره کا محاله بهت خیانت کنه تا سه روز پیش که وقتی رفته بود حموم نتونستم جلو خودو بگیرم و گوشیشو باز کردم و چیزی دیدم که چنان شوکی بهم وارد شد که به مراتب از مرگ بدتر بود . با منشی شرکتش چت های عاشقانه داشت در حد چت هایی که تو دوران نامزدیمون با هم داشتیم حتی از رابطه جنسی هم حرف زده بودن . من مدت هاست منشیشو میشناسم ، دوست صمیمی خواهرشه و مطلقه ست ولی خیلی ساده و آرومه . هیییچوخت به ذهنمم خطور نمیکرد با همسرم در ارتباط باشه . اصلا نه از نظر قیافه نه تیپ نه موقعیت نه هیچ چیز دیگه ای با من قابل مقایسه نیست . اونقدر شوکه شدم که تا نیم ساعت حالت تهوع شدید و لرز و تپش قلب شدید داشتم نمیتونستم حتی حرف بزنم فقط گریه میکردم . خودش به حدی نگران شده بود که فقط دورم میگشت و میگفت چی شده ؟ چرا اینطوری شدی ؟ هیچی بهش نگفتم اصلا به روشم نیاوردم . خواستم فکر کنم درست تصمیم بگیرم . الان سه روزه فقط دارم فکر میکنم ، به هیچ نتیجه ای نرسیدم، نمیدونم چیگار کنم، دخترم رو به هیچ عنوان نمیتونم ازش جدا بشم اگه یه روز دخترم پیشم نباشه میمیرم. توروخدا بگین تصمیم درست چیه ؟ باید چیکار کنم ؟ از طلاق و عواقبش و دربدر شدن دخترم میترسم . درموندم. دنیا روی سرم اواره . دارم دیوونه میشم.
سلام به شما دوست عزیز
احساسات شما به همسرتان و احساسات ایشان به شما قابل احترام می باشد اما بعد مسافت و تفاوت های فرهنگی و دشواری اینگونه ازدواج ها مواردی هست که عموما افراد ان را نادیده می گیرند و می تواند بعد از ازدواج جز مشکلات زندگی مشترک باشد .
در این مسیر در زمان فعلی بهتر است سعی کنید که از خیالپردازی خوداری کنید و دقت کنید که این موضوعی نیست که با نادیده گرفتن و یا بیان نکردن شما برطرف شود چون این مسیر و روابط بین شما و همسرتان حتی در صورت ادامه نیاز به بازسازی دارد و هم اینکه بیان نکردن این موضوع با درگیری های فکری که برای شما ایجاد می کند با فشارهای روحی بیشتری همراه می شود .
بهتر است در زمان مناسبی در احترام اگاهی خود از خیانت همسرتان را به ایشان بیان کنید سعی کنید احساسات خود را در احترام بیان کنید و اجازه بدهید ایشان نیز صحبت کند در این مسیر بسته به واکنش همسرتان در این مسیر می توان نتیجه گیری متفاوتی داشت .
دقت کنید که بهتر است اجازه بدهید که بعد از بیان این موضوع به ایشان و دیدن واکنش ایشان و صحبت هایی که می شنوید در مورد ادامه مسیر یا جدایی تصمیم گیری کنید .
ممکن است که مشکلات بین شما باعث افزایش عامل خیانت شده باشد اما رد هرصورت خیانت راحل محسوب نمی شود و در صورت تمایل به ادامه در اولین گام نیاز است که همسرتان از رفتار و ارتباطی که دارد پشیمان باشد و دوم اینکه هردوی شما در جایگاه خودش از اشتباه بودن مسیری که طی کرده آگاه باشد و سوم اینکه به کمک زوج درمانگر دلایل خیانت بررسی و بعد در مورد ادامه یا جدایی تصمیم گیری شود و در کنار آن برای ادامه نیاز است که در طول زمان این اعتماد بازسازی شود با تعهدی و ثبات در تعهدی که همسرتان به زندگی مشترکتان باید داشته باشد .
سلام شما یه مادری و باید به خاطر دخترتون این رابطه رو تحمل بکنید و اصلاً نگران این نباشید که شما چیزی از اون خانم کم دارید نه اصلاً در این حد نیست مردها همین جورین وقتی یه طلا داشته باشه از طلاهای دیگه سیر نمیشه به نظرم با یه مشاور در ارتباط باشید و اگه میخواید از شخص مقابلتون جدا بشید دخترتون رو شما قبول کنید چون یک دختر یک فرزند فقط به محبت مادر احتیاج داره یعنی بیشتر به محبت مادر نیاز داره ولی شما هم سعی کنید همسرتونو ببخشید و در مورد این کارش باهاش صحبت کنید و به خاطر یه چت و یک هوس زود گذر بچهای که دارین و آینده آرزوهاش و اینکه پدر مادرش کنارش نیستن رو تجربه میکنه شما سعی کنید آروم باشید و دلیل این کارو ازش بپرسید و سعی کنید منطقی باشید این به این معنا نیست که اون همسرتون وقتی با منشیش رابطه داره از رابطه با بقیه سیر میشه نه اون شما نیازهای جنسی رو بهش ندادین یا جوری نبودین که توقع داشته باشه ولی همیشه هم تقصیر شما نیست با اینکه بعضی وقتا بهترینها رو هم برای طرف مقابلت بذاری طرف مقابلت فکر میکنه کیه و میره سراغ یه نفر دیگه من اینو تجربه کردم و من یک دختر ۱۴ سالهام و باعث شده تو این سن بیشتر از سنم درک کنم به خاطر یک عشق یک سال از خودم کوچکتر به خاطر همین بود که جواب پیامتون رو دادم چون شما هم دقیقاً شرایط من رو داشتید منم عاشق یک سال از خودم کوچکتر شده بودم و رابطمو ۳ سال طول کشید و مادر پدرمونم خبر داشتن ولی این رابطه تموم شد میگن وقتی یک پسر یه سالش باشه یه دخترم یه سالش باشه دختره به اندازه ۷ سال الی ۸ سال شایدم بیشتر طرز فکریش طرز قلبیش طرز احساسیش با طرف مقابلش فرق میکنه اصلاً سخت نگیرید هر چقدر سخت بگیرید سختتر میگذره راحت بگیریدم راحتتر میگذره اصلاً نگران نباشید و با خدا صحبت کنید و با یک مشاور متخصصم در تماس یا در ارتباط باشید که به مشاوره خانوادگی برید که شما همسرتون در اون مشاوره باشید و اگه خواستید جدا بشید یا به خاطر بچهتون سعی کنید رابطهتون رو درست کنید