با سلام
بنده مدتیه که دچار یک نوع اختلال فکری شدم و اون هم به این صورته که برای مثال
مثلا در حال فکر کردنم و به طور نا خواسته فکرم به جایی ختم میشه که به خودم میگم واقعا چرا من به همچین چیزی فک کردم
یک مثال
مثلا شخصی از خیانت متنفره
و یک روز در کمال ارامش در حال فک کردنه بدون هیچ تنشی داره به یک موضوعی فک میکنه مثلا این که فردا باید بره سونوگرافی (خودش مرده) و دوست نداره و متنفره که دکتر مقابلش جنس مخالف اون باشه و داره با خودش فک میکنه که خب اگر واقعا جنس مخالف بود چه طوری رفتار میکنه اصلا چجوری بره و میخواد سونوگرافی نقطه خاصی از بدنشو انجام بده.
که ازینجا به بعد یکهو ذهنش وارد فاز نا خود اگاه میشه و یک داستانی میسازه که مثلا دکتر یک حرکت نا شایستی انجام میده (مثلا جنسی ) و فرد یکهو به اصطلاح شیشه فکرشو میشکنه و ناراحتو شاکی که اصلا چرا فکرش همچین داستان نجسی رو ساخت
در حالی که این فکر برای خودش حالت جنسی نداشته اصلا و متنفر بوده از همچین چیزی و هیچ وقت در اعماق وجودش همچین چیز های کثیفیو نداره و ظاهرا و باطنا و قلبا متنفره از این چیز ها و هیچ وقت همچین فانتزی کثیفی نداشته و اصلا در این وادی ها نبوده
و بعدش دچار خود خوری میشه که برای چی این فکر ناخود اگاه به ذهنش رسیده و خودش رو ادمی با ذات کثیف و خیانتکار به نامزدش میدونه