سلام وقتتون بخیر
من ی دختره 18ساله ام ی داداش ی سال کوچیکتر و تو ی خانواده 4نفره
مشکلی دارم ک خیلی داره داغونم میکنه
مشکلم اینه ک من ی مامان مهربون خوش قلب دوس داشتنی دارم ولی ب تازگی ینی یکی دو ساله ک متوجه شدم با پسرخالش ک زنو دوتا بچه داره درارتباطه
پسرخاله ای ک ما اصن خونشونم نرفتیم اصلا رابطه خانوادگی نداریم ک بگی خب پسرخالشه بهش زنگ میزنه
چند دفه هم سوار ماشینش بود
بعد ی مدت متوجه شدم با شوهرخالم رابطه پنهانی دارن
شوهرخالم تو جمع خانواده جلوی خالم ب مامانم زل میزد و بهم لبخند میزدن خالمم میدید ولی بخاطر سیاست شعورش هیچ وقت ب روی مامانم نیاورد
هروقتم ک با مامانم میریم بیرون ی مغازه ای چیزی میریم ی طور خاصی ب مردا لبخند میزنه ب حالت عشوه مردا هم بی جنبه سریع ب خودشون میگیرن و جلوی من حرفایی میزنن ک من اب میشم از خجالت
اینم بگم ک بابای من ی مرده ساده و مهربون و باوفاست و حتی ی بارم ندیدم نگاه بدی ب زنی داشته باشه
هیچ وقت هیچی ازش ندیدم تا ب حال
ک بخوایم بگیم مامانم بخاطر این ک بابام خیانت میکنه میخواد تلافی کنه
من حس میکنم دلیل این کاراش واسه خودش اینه ک کمبود محبت دارخ ولی من هیچ,کمبود محبتی نمیبینم
بابام هرچی مامانم میگه گوش میکنه با این ک از 10صبح تا 2شب سرکاره ولی وقتی میاد خونه اگه مامانم کاری داشته باشه انجام میده اصلا دست بزن نداره
90درصد اوقات ک مامانم پول بخواد بهش میده
اصلا بد دهن نیست و ن ب منو داداشم ن ب مامانم حرف بدس نمیزنه فقط من بخاطر چیزایی ک میبینم ازش واقعااا,عصبی میشم درحدی ک قبلم تیر میکشه تا دو روز واقعا با چیزایی ک میبینم نمیتونم خوب برخورد کنم با مامانم
همش باهاش قهر میکنم وقتی میبینم این کارو میکنه یا با عصبانیت ج میدم
دیشب تاصبح فقط گریه کردم و نتونسم بخوابم بخاطر کاراش
من دلم نمیخواد مامانم ب بابام خیانت کنه
یبارم انقد با عصبانیت برخورد کردم زد تو صورتم منم گفتم واسه چی انقد عصبی شدم گفتم حتی ی ذره هم از اون خاله و بچه های بدبختش خجالت نکشیدین ک اینجوری بهم لبخند عاشقانه میزدین این حرفا رو درحال زجه زدن میگفتم بعدش گفت من اصن ب اون محل نمیدم و رفت
حتی اشک منو دید زجه زدنمو دید ک واسه چیه عصبانیتمو دید م واسه چیه ولی هیچ فرقی نکرد
تروخدا کمکم کنید