سلام وقتتون بخیر من اگه بخام کامل بگم خیلی طولانی میشه برای همین خلاصه و مفید عرض میکنم خدمتتون.من 18 سالمه و از 16 سالگی با اقا پسری در ارتباط بودم که ترنس هستن و الان27 سالشونه درباره شروع این ارتباط باید بگم که ایشون و من همدگیه رو داداش و ابجی صدا میکردیم اما از همون اول این حس درون من بود که من عاشق ایشونم و میخامش برا خودم و بدون ابراز علاقه این مووع رو ثابت کرده بودم که بقیه میدیدن رابطه مارو غیرمستقیم اشاره میکردن که میترا ماهان رفته تو دلتا یا به ماهاان میگفتن باهمین رو نمیکنین؟ هرکی بدشو میگفت دعواش میکردم هرکی ناراحتش میکرد ارومش میکردم و با ون شخص بحث میکردم خط قرمزم شده بود تا اینکه خب همه فهمیدن به نوعی و ایشون با یکی دیگه وارد رابطه شد نتونستم جلوی خودمو بگیرم و اعتراف کردم و ایشون پسم نزدن و قبول کردن گفتم منم دوست داشتم ولی نمیتونستم بگم…ایشون هم زمان با من با اون دخترهم بودن من اوایل میدیدم ک جلوی جمع بع ایشون میگفت عشقم خانمم زندگیم به من یواشکی میگفت رفته رفته با اون دختر تموم کرد و گفت که به خاطر انتقام باهاش بوده باور کردم ولی بعد مدت ها متوجه شدم هنوز در ارتباط بودن پیام هاشون رو دیدم که نوشته بودن من رو نمیخاستن و دلشون سوخته برام عاشقونه هاشون رو به اون دختر دیدم سکس چتشون رو دیدم و اینکه گفته بودن هم منو میگیرن هم ایشونو من هنوز که هنوزه نتونستم اون پیاما اون حرفارو فراموش کنم و واقعا ازارم میده از طرفی من انقدر به ایشون اعتماد داشتم که به خدا میگفت ماست سیاهه من قبول میکردم میگفتم همه دروغ میگن ایشون نه بارها دروغ گفتن ولی نادیده گرفتم متوجه شدم اکانت های مخفی داره یه تکر ساده دادم و کش ندادم ولی رفته رفته مخفی کاری ها خیانت ها دروغ ها بیشتر شد و هربار یشون طلبکار بود که من کار اشتباهی نکردم و تو زیادی حساسی و گیر میدی با محبت با بحث با دعوا هرجور که میتونستم سعی کردم ایشونو درست کنم اما نشد که نشد
این وسط ایشون خیلی از خاهرا و پدرشون حساب میبرن نمیدونم اسمشو بزارم ترس!حترام! حماقت یا چی؟ خاهراش مدام به دروغ وعده وعید میدن که برات کار پیدا میکنیم درس میخونی عمل میکنی اما همشون توخالی بوده بارها من دروغشون رو…رو کردم اما ایشون باور نکرد تا اینکه دروغشون رو شد باور کرد ولی باز هم طرف اوناست هروقت خاهراش هستن اصلا انلاین نمیشه هرچی میگن رو انجام میده
به خدا هروقت من چیزی خاستم ازش که مثلامیری بیرون یه خبری به من بده نگران نشم گفتن چشم ولی وقتی رتن بیرون هیچ خبری نشده بعد 4.5 ساعت اومدن میگم ماهان مردم از دلشوره چرا خبر ندادی میگه خاهرم گفت گوشیو باز رتو جیبت براهمین احترام گذاشتم نتونستم خبر بدم! به همین راحتی منو مقصر کرد که تو درک نمیکنی و گیر میدی
به خدا تشنه ذره ای توجه از ایشونم
ب چشمای خودم شوخی و خنده با زنداداشش رو که با اونا زندگی میکنه رو دیدم
دیگه همش فک میکنم بازم دارن شوخی میکنن؟خنده میکنن؟
یه تایمی ایشون اکانت تلگرامشون رو خاستم ندادن التماس خاهش ندادن پاک کردن همشونو دادن لک گفتم میزنم همه چی برگرده زود دلت اکانت زدن گفتنتش راحته ولی اون مسئله خیلی برام سنگین بود شرو کردم به جیغ زدن و موهامو کشیدن و خود زنی هرچی فشارروحی بود تو دلم به یک باره بیرون اومد انگار دیونه شده بودم یادمه تهش بستری شدم بیمارستان به خاطر فشار عصبی
برای ایشون کار پیدا کردم رفتن توی کارخیانت کردن و خب موفق هم نشدن بیرون اومدن باز گشتم کار پیدا کردم استخدامشون کردم نرفتن باز کار پیدا کردم اما حتی زنگ هم نزدن چرا؟ چون باید خاهرشون کار رو تایید میکرد وگرنه پدرشون اجازه نمیداد برن خاهرشون هم میگفت نه نمیخاد کار کنی و تایید نمیکرد ایشون هم زنگ نمزد
و اینکه به خدا من دختر پول پرستی نیستم مادیات برام مهم نیست اما منم دل دارم توقع دارم به خدا دلم میشکنه تویاین 3 سال برای تولد عید ولنتاین سالگرد ماهرگد فقط استوری گذاشتن و تبریک گفتم حتی یه شاخه گل هم نفرستادن برام فقط یه بار که خودم به زبون اومدم برم یه گردنبند فرستادن من ببینم پول نداره درک میکنم میدیدیم نداره درک میکردم اما وقتیم داشت نمیخرید! 3تومن داشت به (توی روستا زندگی میکنن) برا امتحانات رفت شهر( درسش رو از سیکل ول کرده بود مجبورش کردم وباره بخونه برا همین الان میر امتحانات) رفته بود شهر دستش هم پول بود به خدا انتظار داشتم الان که هم شهره هم پول دستشه یه چیزی برام بخره پست کنه برام مادی گرا نیستم اما خب میبینم عشق بقیه حداقل برا تولدشون یه چیزی میخرن حسودیم میشه بغض میکنم برادرشون 3 ماهه نامزدن برا همسرش که حتی نمیشناختش و سنتی بود ازدواجشون گوشی خرید هرچی میشه اولویت رو زنشون میکنن
میبینین مهمون اومده زنش و خودش آنلایینن ولی ماهان انلاین نیست یهویی بیخبر اف شده من نمیگم آنلاین باشه پیش مهمون! اما اینکه نیم ساعت! 10 دیقه مثل اونا آن بشه بیاد بگه عشقم مهمون هست نمیتونم انلاین شم! چی میشه؟نمیتونه؟ میتونه میخاد منو اذیت کنه
من توی گوشیش دیدم که با دختری به اسم ندا که دخترعموشه حرف زده بهش گفته فداتشم و کی میای برف بازی حرف زدن به خدا 2 هفته تمام دعوا بود و گریه من اخرشم بعد 2 هفته ثابت کرد پسر بود! ایشون چطور میتونست 2 هفته ناراحتی و گریه منو ببینه هیچی نگه؟عادیه توروخدا؟
ا طرفی همه بلاک لیستش که دختر بودن رو ازاد کرده بود یکیشون فامیل بود که بلاک کرده بود به خاست من پرسیدم چرا از بلاک دراوردی گفت اومدن و گفتن که چرا بلاکم کردی من که کاری نکردم و فلان و فان منم دراوردم! گفتم من گفته بودم بلاک کنی! گه میخاسی دربیاری حداقل بهم میگفتی تا ناارحت نشم! گفت حالا که کاری نکردم الکی گندش میکنی
نقد خیانت کرده دروغ گفته مخفی کاری کرده اولویتم نکرده به خدا مری شدم به قرن قسم تموم زندگیم شده گریه بارها خودکشی کردم به خدا بارها به خاطر فشار عصبی بستری شدم بیمارستان من با ایشون دعوا کردم با گریه میدوییدم افتادم تو چاله و پام پیچ خورد بستری شدم بیمارستان باور نکرد حتی بعد هم نپرسید چیشده؟خوبه؟ انقد گریه کردم چشمم اسب دیده و از داخل چشمم خون میومد براش عکس هم فرستادم باز هم باور نکرده و اصلا نمیپرسه چیشد خوبی؟
حرف اخرم اینه که از بس خیانت دروغ مخفی کاری اولویت قرار دادن بقیه بی ارزش کردن حرفام من شکاک و بدبین شدم! هرجا میره فک میکنم باز داره خیانت میکنه هرکاری میکنه فک میکنم دروغه هرچی میگه فک میکنم دروغه قسم میخوره قسمای دروغش میاد جلو چشمم بیخبر اف میشه فک میکنم باز رفته پیش اجیاش یا زنداداشش به خدا دارم دیونه میشم هرکاری میکنه کارای اشتباهاش میاد جلوچشمم و فک میکنم باز هم درحال انجام همون کاراس تموم زندگیم شده گریه و نشستن گوشه خونه از سب8 میشینم پشت میزم تا 12 شب حوله هیچ کاریو ندارم فقط بغض میکنم و خودخوری میکنم حالم خیلی بده گاهیم انقد فشار عصبی رومه که میلرزم از عصبانیت و خودزنی میکنم
توروخدا بهم بگین من زیادی شکاکم؟ مشکل از منه؟ یا چی؟چیکار کنم من
اینم ذکر کنم که کارای خوب زیادی کرده و یه جورایی نشون داده که دوسم داره اما اشتباهاتش پررنگ تر از کارای خوبشه
و اینکه خاستگار هم دارم 3.4 مورد از قامیل و غریبه که هرچی میشه به خاطر ایشون رد میکنم