باسلام و ادب،
امیدوارم حالتون خوب باشه
و ممنون بابت مشاوره رایگانی که در اختیار ما جوانان قرار دادین
اگر موردی نداشته باشه من بزبان محاوره ای و راحت تر بنویسم
من و نامزدم دوساله که عقد کردیم ولی هنوز عروسی نگرفتیم و نامزدیم
من ۲۶ سال و کارشناسی خوندم و همسرم ۲۷ سال و ایشونم همینطور
مشکل من اینه که همسرم نسبت به بی احترامی های خاهرش نسبت بمن بی تفاوته و این موضوع منو آزار میده
از اول رابطمون خاهرش که هف سال از من بزرگتره همش بمن تیکه مینداخت و حسادت میکرد که اوایل نامزدم کمی جوابگو بود ولی حالا کاملا بی تفاوت شده و طرف اونو میگیره
دوبار بین من و خاهرش دعوا شد که اولین دعوا بابت دخالت خاهرش تو بحث جهیزیه گرفتن همسرم بود که میگف چی بگیر چی نگیر و همسرمم گفتن من نمیدونم خانمم میدونه
و خاهرش افتاد بجون من که اینو نگیر اونو بگیر و تخت نگیر من دارم نمیخامش میدم به شماو…. اون وسیله هایی که قرار بود شوهرم بگیره رو میگما…
بعد منم پیش شوهرم گله کردم کاملا با آرامی ک خاهرت چرا اونجوری حرف میزنه تو که میدونی من هرچی بگیری یا نگیری گله ای نمیکنم و بهت فشار نمیارم… و اونجا نامزدم گف خاهرم حرفی نزد که تو همه چیو گنده میکنی… و منم رفتم خونمون گریه کردمو خونواده ها فهمیدن…. و خاهرش زنگ زد خونه ما و کمی دلخوری پیش اومد و خلاصه من پیام دادم و آشتی کردیم ولی خاهرش بحدی کینه ای هس که بازم بامن بد بود هی همش ب نحوی میخاست منو ناراحت کنه .دعوتمون کرد خونش نمیرفتم بزور گف ک بیا رفتم همش میگف ناهارو بخاطر داداشم درست کردمو… منم ناراحت شدم ولی چیزی نگفتم و نامزدمم نارحت شدن و بهم گف ک پاشو بریم دور بزنیم منم گفتم صب کن ظرفارو کمک کنم بشوریم گف نمیخاد خودشون میشورن… رفتیم بد من تو ماشین شرو کردم گله کردم ک مگ من تو کوچه مونده بودم… و کمی هم بخاهرش بدو بیرا گفتم و همسرم منو اورد جلو در خاهرش پیاده کرد و گف ک برو اگ نری فک میکنن دعوامون شده و نری زشته… خلاصه ک رفتم و اونجام همش پیش مهمونا میگف ک من میدونم تو بداداشم گفتی ک تا من رفتم ظرف بشورم بیا بگو بریم بیرون…. منم جوابش ندادم و بدتر حرصش گرف…
دفه دومم سره یه بحث کوچیک بینمون سوتفاهم شد… که هردومون بشدت از خجالت هم دراومدیم و بهم دیگه تو پیام بدوبیرا گفتیم و من ب نامزدم گفتم ک بیا اومد و دادم پیامامونو خوند و گف ک هردوتون بد کردین اگ جواب نداده بودی میرونستم باهاش چیکار کنم ولی تو هم جواب دادی…. بعد چنماه تولد دعوتش کردن با اینکه منو دعوت نکرده بودن پاشد رفت بدون اینکه بمن توجهی بکنه و من توقع داشتم نره ولی بهش نگفتم خاستم خودش بفهمه ک نفهمید

خلاصه اینکه منو به اصرار و التماس برد خونه خاهرش که آشتی کنیم و ب ظاهر تقریبا اشتی کرده بودیم ک دوباره خونه مادرش همو دیدیم و سلام کردم خاهرش جوابم نداد و بنامزدم گله کردم ک چرا… گف تو هم آروم سلام دادی هردوتون مقصرین… و میدید خاهرش تو هم بامن خیلی سرد و بی حرمتی میکنه ولی بازم باهاش گرم میگرفتو… بعد یه مهمونی خونه مادرش بود اونجا بودیم اونجام تو جم بامن بد برخورد میکرد ک همسرم بهم گف رفتم سره تو باخاهرم دعوا کردم ولی من تو چتاشون دیدم که دقیقا تو همون تاریخی ک میگف دعوا کردیم واسه خاهرش استیکر گل فرستاده بود و بهش گفتم گف نه دروغ نمیگم باهاش دعوا کردم و بعد دو روز خاهرم گف ک اشتی کنیم منم کردم….
بعد چن شب پیش ک یلدا بود طبق هرسال خاهرش نامزدمو دعوت کرد تولد و بمنم زنگ نزد ولی ب نامزدم گف ک خانومتم بیار منم گفتم نمیام چون باهام قهره باید خودش بهم زنگ میزد… ک نزد ولی نامزدم بامادرش رفتن تولد و مث سال پیش بی توجه ب اینکه من دعوت نبودم رفت و خوش گذروند بی تفدت ب اینکه خاهرش با من چ برخوردی داشتو اگه من اونطوری کرده بودم باهام قهر میکردو… خاهرشم با این کارای نامزدم شیر تر میشه و از لج من عکس نامزدمو ک تو تولد گرفتن میزاره پروفایلش… و منم به نامزدم گله کردم ک منم دیگ مث قبل نمیخامت و ازت سرد شدم دیگ واسم مهم نیس جایی رفتم توهم باشی یا نه و دیگ دلم نمیخادت…. ک اونم قهر کرد و چهار روز ازش خبری نبود تا اینکه قرار بود بره سفر و بهم پی ام زد ک سلام خوبی من فردا میرم. منم جوابش ندادم
خاهرش زندگی از نظر مالی خیلی خوبی داره و شوهرش هم واسش کم نمیزاره ولی بما حسادت میکنه ما که هنو هیچی نداریم…. و اینکه باشوهرش خیلی دعوا میکردن که تو بحث بینمون اون بمن گف شوهرت از خودت کوچکتره و ازت خسته شده و دوستت نداره ولت کرده ولی من بشوهرم میرسم و خیلی خوشبختیمو… منم بهش گفتم شوهر تو هم از خودت خوشگل تره و بخاطر بچه هاش داره تحملت میکنه اینا خیلی بهش برخورده و عقده ای تر شده تا حدی ک هر کادویی ک شوهرش تو مناسبت ها واسش میگیره عکسشو ب امید اینکه من ببینم میفرسته واسه نامزدم و کلی عقده ای شده و افتاده بجونمون….
ولی مشکل من خاهرش نیس خودشه.چون اگ نامزدم انقد بخاهرش میدون نده یا جایی دعوتش میکنن تنها نره میفهمن ک دوسمداره و احتراممو نگه میدارن
در ضمن من چندین بارم تو مناسبتا بخاهرش پیام دادم یا ج نداد یا خیلی سرد… ب نامزدمم گفتم ولی گف رفتم پرسیدم گف ک پیامو ندیدم….
من هرچی ب نامزدم میخام بفهمونم ک سر براه شو بزا بقیه بدونن ک باید بهم احترام بزارن اگ تورو دوسدارن باید بمن احترام بزارن… ولی همش میگ درستش میکنم صب کن… ولی جلو خاهرش انگار که نوکرشه و ازش میترسه… خاهرشم اخلاق تند و عصبی و کینه ای داره میگم شاید بخاطر اینه ک یا ازش میترسه یا میترسه تو جم دعوا بندازه… نمیدونم ولی دلیلش هرچی ک هس نمیشه ک منو نادیده بگیره و به هر ساز خاهرش برقصه… و بهشم میگم خاهرت اله بله میگه تو باخاهرم مشکل داری اون تو خونه خودش نشسته…. اره اون خونه خودشه ولی شوهرم با رفتارش مدام منو وادار میکنه ک با اون وارد جنگ بشم و نمیدونم چجوری اینو بشوهرم بفهمونم ک حامی و پشتیبانم باشه منم دلگرم شوهرمم میگ در حق تو اجحافی نشده ک بخام پشتت باشم… دیگ نمیدونم چیکار کنم بخدا بریدم

و بهم میگ تو خاله زنکی و وقتی بحثی بینمون میاد سه چهار روز بکل غیبش میزنه و اینم یکی از مشکلاتمه
نمیدونم چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید جدیدا به طلاق فکر میکنم چون با تصور اینکه همسرم انقد بی عرضه باشه که حتی نتونه تو ابتدایی ترین مسائل ازم حمایت کنه و دلمو بدست بیاره نزاره بقیه برنجوننم سرد میشم
در ضمن من و همسرم یکسال اختلاف سنی داریم ولی شناسنامه اونو یسال دیرتر گرفتن که الان تو شناسنامه من دوماه از شوهرم بزرگترم ولی در واقعیت ایشون ده ماه از من بزرگترن و این قضیه رو کل خونوادش میدونن ولی خاهرش از لج من تو دعوا اون حرفو زده و اینم از ذهن من بیرون نمیره
نمیدونم شاید با زیاده گویی همسرمو خسته و زده کردم نمیدونم
لطفا راهنماییم کنید . خیلی ممنونم