درماندگی و افکار خودکشی
خانم ۳۶ هستم و مجرد. از حدود ده سال پیش نسبت به چهره ام وسواس بسیار شدیدی دارم؛ گاهی حس میکنم چهره بسیار زشتی دارم و گاهی برعکس. مدام چهره ام رو در آینه چک میکنم تا از تغییرشکل به سمت خوب شدن یا بد شدم مطلع بشم. گرچه تحصیلات عالیه دارم اما هرگز به دلیل مشکلی که دارم جرات ورود به محیط کار رو نداشتم. حتی برای حضور در دانشگاه هم بسیار رنج میبردم. بعد از کلاس، فورا به طرف منزل حرکت میکردم و به ندرت در مجامع و سمینارها و برنامه های فرهنگی و تفریحی حضور داشتم.بارها تحت درمان دارویی و مشاوره ای با بهترین متخصصان بودم اما اثربخش نبود و لذا درمانهای ناموفق رو رها کردم. این موضوع باعث انزوا و پرخاشگری و احساس بدبینی و بی اعتمادی به افراد رو داشت که همیشه نگران برداشت اونها از چهره ام بودم. یکی از روانپزشکان تشویقم کردند به برقراری ارتباط با جنس مخالف. ولی نتیجه بسیار تاسف بار بود چون همیشه در واهمه بودم. به دلیل این معضل و به قوای بیماری( که از دید من بیماری نیست!) اعتماد به نفس بسیار پایینی دارم.احساس شکست مطلق دارم و افسوس میخورم که علی رغم شایستگی علمی، خانه نشین شدم و موجودی کاملا بی فایده! الان هم فکر میکنم دیگه برای همه چیز دیره و سن من هم بر علیه من عمل میکنه. نمیدونم امکان برون رفت از این وضعیت وجود داره یا نه. حمایت عاطفی هم ندارم. اغلب هم به خودکشی فکر میکنم. چه کنم؟ میبخشید جهت اطاله کلام
مشاوره روانشناسي تلگرامي:
http://t.me/kanonmoshaveran_bot
در این مورد حتما با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
استرس شدید دارم – ترس از دکتر – ترس از بیماری – ترس از دعوا – ترس از تنها موندن – استرس حضور در مکان های خاص مثلا اداره بانک یا هرچیزی که شبیه اینا باشه
عدم اعتماد به نفس – منزوی – هرکاری میکنم دلم شاد نیست – خونه نشینم بیکارم اصلا به ازدواج فکر نمی کنم و اینکه خودمو تو لباس دومادی ببینم تا حالا به فکرم نیومده از بی پولی و بیکاری رنج می برم با اینکه سنم ۳۴ ساله تا حالا هیچ پس اندازی ندارم از بیکاری دوستم بیمیرم تا با چنین خفتی زندگی کنم فکرم همیشه مشغوله همیشه استرس دارم انگاری منتظر یه لحظه خبر بد هستمهمیشه میگم الان یکی میاد دعوام میکنه همیشه احساس گناه دارم عذاب وجدان همیشه دارم از چیزی که ازشون می ترسم همیشه فراریم خواب راحتی ندارم از کسی یکم با من تند برخورد میکنه تا مدت ها از فکرم نمیره و همیشه حرفش جلوم میاد و اینقد اذیتم میکنه که دوست دارم فریاد بزنم زود عصبی میشم همیشه ناراحتم دوست ندارم برم بیرون با اینکه دلم همیشه میخواد برم سفر و هزارتا مشکل که اینجا نمیشه گفت
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساسات شما قابل درک می باشد عموما افرادی که دچار ترس یا همان فوبیا و اضطراب های تعمیم یافته هستند این مشکلات باعث می شود که فرد سطح پایین تری از عملکرد را تجربه کند که در طولانی مدت باعث می شود که با مشکلات شغلی، اجتماعی، درسی ، عاطفی و… مواجهه شود . علایم وسواس، اضطراب و فوبیا، افسردگی و..البته این ها می توانند مشکلاتی باشند که با یکدیگر همراه می شوند اما برای تشخیص گذاری نیاز به بررسی دقیق می باشد .
به نظر می رسد که مشکلات شما نیاز به بررسی دقیق و طی پروسه درمانی دارد دقت کنید که گاهی مشکلاتی که در کورکی تجربه می کنیم سالها با ما همراه می شوند و سطح بالا باعث می شوند که عملکرد اصلی فرد کاهش یابد پس بهتر است این علایم را جدی بگیرید و برای بررسی دقیق و طی پروسه درمانی به صورت حضوری به روانشناس مراجعه داشته باشید در این مسیر بهتر است از پروسه درمانی روان درمانی استفاده شود .
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۱۹۸۳۲
شاد باشید
سلام
ممنون از راهنماییتون
ولی راهکاری که بهم نشون دادید یکم از عهده من مشکله یعنی برمیگرده به همون معضلاتی که تو زندگیم دارم
تشخیص شما اینه که من به یک پروسه درمانی روان درمانی نیاز دارم ولی راهی جز این پیش روم ندارم ولی این بعد از مشکلم رو هم دریابید که پروسه درمانی مستلزم هزینه درمان هست که پرداخت چنین هزینه ای از عهده من برنمیاد مظلوم نمایی نمی کنم واقعا ندارم
یکی از استرس های که من دارم برقراری تماس تلفنی یعنی استرس شدیدی بهم وارد میشه تا بتونم یه تماس بگیرم چه برسه با یه دکتر یا جایی تماس بگیرم
در یه جمله بگم زندگی تباهی دارم