خانم من به راحتی در چشم من نگاه میکند و بدون کوچکترین تغییری در صورت یا صدا به من دروغ میگویید. اول فکر میکردم اینها دروغ مصلحتی است بعد متوجه شدم برای هر مسئله ای از روز اول دروغ گفته ولی من به علت ساده بودن همه را باور کرده ام. مدتها از اینکه پدرش در بچگی انها چقدر ولخرجی میکرده و انها را مسافرت میبرده و لباسهای فاخر میخریده برای من صحبت میکرد و مرا متهم به خسیسی و گدایی میکرد و دائم تو سر من میزد، ولی هر بار میخواستم پاسخ بدهم شروع به پرخاشگری و داد و بیداد میکرد. ولی یکبار در پاسخ گفتم اینهایی که شما میفرمایید متعلق به گذشته بوده و در ان زمان که من که نبودم ببینیم ، ملاک الان است که من حضور دارم که یکی از این ولخرجی ها و ریخت و پاش های گه شما میفرمایید نمیبینم ، لازم به ذکر است که پدر ایشان در یک شهرستان دورافتاده یک کارمند بوده اند با مدرک تحصیلی دیپلم و خانمم سعی میکند تا هرجه کمتر منزل پدر و مادرشان برویم که هزینه ای به انها تحمیل نشود یا از من انتظار دارد تا برای خانه انها خواروبار بخرم تا جبران هزینه پذیرایی انها بشود. من هم گفتم که نمیخواهم مزاحم آنها بشوم پس کمتر منزلشان میایم.