سلام. من حدود یک سال پیش یه خطایی کردم که یکسال مثل خوره داره منو اذییت میکنه.
خداوند بعد سیزده سال به ما فرزندی داد و من باردار بودم. از قبل از خانواده همسرم ناراحت بودم ولی چیزی بروز نمیدادم. بارها به خانواده ام و خودم توهین کرده بودن.مادر همسر که روانشناس هم هستن به من میگفتن مادر تو در سطح تحصیلات من نیست دیگه حق نداره پاشو خونه ما بزاره.در صورتی که مادر هفتاد و دو ساله من فوق دیپلم بهیاری زمان قبل انقلاب بوده. در هر موردی بحث درست میشد تا من از ایران مهاجرت کردم . حدود هفت سال پیش. هر دفعه به همسرم زنگ میزدن میگفت بچش نمیشه طلاقش بده .و من میشنیدم و به روی خودم نمیاوردم.انقدر گفته بودن که همسرم سر یه جر و بحث کوچیک موضوع طلاق رو پیش میکشید. تا گذشت و من با ای وی اف باردار شدم. خواهر همسرم که مطلقه بود با نوه ء یکی از پولدارترین افراد نظام ازدواج کرد و اینها در عروسی خواهر و برادر های من رو دعوت نکردن. من دیگه خیلی ناراحت شدم.
حدود چهار ماه باردار بودم که خواهر شوهر خواهر شوهرم که تازه ازدواج کرده بود بهم اس ام اس داد و شروع کرد شیطنت.که چرا خانواده اتو دعوت نکردن و مادر شوهرت هی میگفت تو نازایی ووو. و من دو خبط بزرگ کردم و دو تا چیز از مادرشوهرم گفتم که صحت هم داشت …ولی اون خانم اسم اس ها رو به یه مدل خاصی پاک کرد که جوابها و صحبتهای من یه جور دیگه جلوه کرد و همه رو داد به خانواده همسرم. بگذریم که چه شد و همسر من چه بلایی سرم اورد. و وقتی به ایران اومدیم من رفتم ازشون معذرت خواهی کردم ولی با فحاشی منو از خونه انداختند بیرون.
از اون روز همش اون صحنه ها یادم میاد و نمیتونم تمرکز کنم و ارامش روحی ندارم که چرا من که هیچ وقت حرف کسی را برای کسی نمیزدم چرا اینطور رفتاری کردم که ان رفتار سخیف را ببینم. الانم خیلی ناراحتم . نمی دونم چکار کنم.