با سلام و خسته نباشید.
من یک پسر ۲۰ ساله هستم که برای سومین بار است که می خواهم کنکور تجربی بدهم. در خانواده ما، مشکلات بسیاری وجود داشته و دارد. چه از لحاظ مشکل با خانواده مادر و پدرم، و چه مشکل درون ما پنج نفر. متاسفانه چندین سال است که خواهرم بزرگترم، به افسردگی حاد مبتلاست و این افسردگی هم به خاطر نتیجه نگرفتن از پشت کنکور ماندنش به مدت پنج سال است. اما مشکل آنجاست که همه ما را مقصر می داند و هر روز در این خانه جنگ و دعوا وجود دارد.
من هم فقط میتوانم در هال خانه، جایی که دیگران روی من نظارت داشته باشم بخوانم. اما خواهرم می گوید چون من را در اتاق زندانی کرده اید، او هم باید در همان اتاق زندانی باشد! در حالی که خودش اصرار داشت در اتاق بماند و کسی هم موقعی درس می خواند دور و برش نرود و ما هیچ تقصیری نداشتیم. حتی اتاق من را هم گرفته و پس نمی دهد! مشکل فقط این نیست. وقتی ما داریم در هال حرف می زنیم می گوید باید ساکت باشید و حتی تلویزیون را روشن نکنید، و وقتی من خواب هستم یا دارم درس می خوانم او هر کاری می خواهد در هال انجام می دهد تا آرامش مرا بر هم بزند.
این دعوای آخری اینگونه سد که من داشتم در هال درس می خواندم. اول در اتاقش رفت و با صدای بلند شروع آهنگ گوش دادن کرد. موقعی من با صدای بلند درس خواندم و دید باز من درون هال هستم، رفت تلویزیون را روشن کرد! من هم به اتاقی که از من گرفته رفتم و تمام وسایلش را بیرون ریختم که پدرم آمد. خانه جهنم شده بود.
تا به حال چهار بار با او دعوایم شد که کار به دعوای فیزیکی رسید و آنقدر به پدر و مادرم فشار آمد که در یکی از همین دعوا علائم سکته مغزی در مادرم نمایان شد که به خیر گذشت. پدرم هم که پروستات دارد، بیماری اش اوت کرده.
البته این چهار دعوا مربوط به من بوده و خواهرم با پدر و مادرم به بهانه های مختلف دعوا می کند و از آنها انتظارات بالایی دارد و ما در خانه آرامش و آسایش نداریم.
من باید چه کنم؟ تا به حال دو بار به خانه خواهر دیگرم به مدت چندین ماه رفته ام و یک بار هم به شهر دیگر به مدت یک ماه. اما من هم دارم دچار افسردگی می شوم. از طرفی می ترسم پدر و مادرم را به خاطر این بحث های بچه گانه از دست بدهم و از طرفی نمی خواهم جلوی خواهرم کم بیاورم.