سلام من یه پسر ۱۵ ساله هستم کلاس نهم
داستان اینه ک من بابام یه کامپیوتر نسبتا گرون خرید ک بازی کنم باهاش حدود یه سالی میشه
بعد هر وقت منو درحال بازی میبینه میگه صب تا شب داری بازی میکنی کللللی دعوا میکنیم همیشه تهدیدم میکنه که میزنه میشکونه گوشیمو و کامپیوترمو
موضوع دیگم اینه ک گفته تو این قرنطینه باید بشینی بخونی تا آزمون نمونه دولتی قبول بشی و اگر نشی میشکونم کامپیوترتو
بعد چند روز پیش یه دعوای سنگین کردیم نزدیک بود ک کامپیوترمو بشکونه تا مرزش رفتیم خونمالی شدم کلی حرفای خیلی بدی بهم زد هر شب گریه میکنم خیلی فشار روم گذاشته
چند بار فکر خودکشی کردم با قرص و اینجور چیزا فکر کشتن اونم کردم کشتنش با مسموم کردن و کرونا و…
هر روز دنبال بهونه برای دعواست هر چی میشه میاد پیسیو جم میکنه میبره خسته شدم