با سلام و خسته نباشید
بنده 6ماهه ازدواج کردم قبل ازدواج با هم به مدت 4سال دوست بودیم زمان دوستی و حتی خواستگاری به خانمم گفتم که من مادرم تنهاست فردا اومدی تو زندگیم نگی مادرت اینطور و اونطور ایشان هم قبول کردن
حالا که 6ماهه ازدواج کردیم از مادر من برا خودش هوو ساخته دوست ندارم برم خونشون میگه برا من وقت بذار پیش من باش نرو وقتی هم برم بیام امکان نداره به دعوای فیزیکی و فحشهای قشنگش ختم نشه هر زمانم خودش بیاد مادرم هر حرفی بزنه میگه تیکه می اندازه متلک میگه و … بخدا بریدم دیگه نمیدونم چیکار کنم تصمیم گرفتم از خیر این زندگی بگذرم شاید بره خوشبخت شه ممنون میشم راهنمایی بفرمائید