2
دل تنگی شدید و نگرانی زیاد نسبت زنی ازش جداشدم
من زنمو خیلینکه دوست داشتم اما مجبور شدم بخاطر خیانتی که بهم کرد چندبار ازش جدا شم شرایط بدی هم داشت یه پدر بی منطق و زور گو که بعداز جدایی باباش گفته بود من همچین دختری ندارم نه داشتم وطفلی بی کسو کار شده دلم براش میسوزه زیاد فکرنمیکردم با این شرایط بهم خیانت کنه که کارش به اینجا برسه عاشق دوست پسرش بود و بهم خیانت کرد چاره ای جز جدایی نداشتم با اینکه خیلی دوسش داشتم مجبور شدم جدا شم والان دلم حسابی براش تنگ شده ودلمم میسوزه براش بعد گذشت 2سال دلتنگم 4سال زندگی کردیم فقط باهم
سلام به شما دوست عزیز
احساساتی که شما نسبت به همسر سابقتان دارید قابل احترام می باشد اما در این مسیر همسر شما با بینش به اینکه این رفتار می تواند از سمت شما و خانواده و حتی اجتماع و قانون با مشکلات زیادی همراه شود آن را انتخاب کرده اند و خب در این مسیر شما بیان می کنید چندبار از هم جدا شدید و در آخر طلاق گرفتید این را اگر درست متوجه شده باشم باید به این معنا برداشت کنیم که شما به زندگی مشترک خود فرصت بهبود داده اید اما بازهم همسرتان همان مسیر را انتخاب کرده اند .
در هرصورت شما در کنار احترام به احساساتی که نسبت به ایشان دارید خب نیاز است که به واقعیت هم توجه داشته باشید اینکه شما بخواهید خودتان را درگیر مشکلات و روابط ایشان کنید خب تنها مشکلات روحی و اجتماعی را می تواند برای شما به همراه داشته باشد.
ایشان نیز به عنوان یک خانم بالغ می توانند برای زندگی خود و بازسازی ارتباط با خانواده اگر تمایل داشته باشند گام بردارند پس بهتر است که شما اجازه بدهید که هریک مسیر خودتان را بروید.
با توجه به اینکه بعد از گذشت دو سال شما هنوز به مرحله پذیرش وارد نشده اید خب بهتر است که یک دوره روان درمانی را تجربه کنید تا بتوانیم با بررسی انچه شما تجربه کرده اید، افکار و احساساتی که وجود دارد و… به شما کمک کنیم تا بتوانید مسیر رشدی بهتری را طی کنید.
سپاس از شما وزمانی که گذاشتین بابت پاسخگویی