دوستی
سلام خسته نباشید من دختری 25 ساله شرایطم کامل دردانشگاه درمقطع ارشد با پسری که 9ماه ازمن بزرگتره اشنا شدم که ازهمان ابتدا بیان کرد برای ازدواج هردودر خانواده سنتی هستیم ورابطه ماسالم بود ازنظراخلاقی و روحیه نزدیک بودیم ولی یکم مذهبی تر که حتی یه تارمو بیرون نباش یا ارایش ملایم روقبول کردم واونم با مانتو خارج شهروموسیقی درمجلس عروسی موافقت کرد ولی پدرش اهل موسیقی نبود وخلاصه هردو کناراومدیم ولی سرمقدار ارایش بازم لفظی بحث میشد وبهم علاقه شدید داشتیم ومن محبت بسیاری ازش میدیدم وحتی انگشتروگردبند طلا خرید وبه مادرش موضوع من روگفته بود که مادرش سنتی بود ومخالفت کرده بود ولی کم کم کناراومد ولی معلوم نبود که موافق هست یانه وزمان دوستی یکسال ودوماه گدشت کارمند بود که بیکارشد بعد چند روز بمن گفت که من خیلی اروم برخورد کردم بهد 1 ماه که بیکارشده بود یکدفعه اخلاقش تغییرکرد سرد رفتارمیکرد وتماسی بامن نمیگرفت چندبارباهاش حرف زدم ولی گفت بخاطرکارولی دربقیه امور عادی بود شاد بود فقط بامن سرد رفتارمیکرد که همش بینمون بحث الکی میشد یکدفعه گفت موضوعی که یکسال ارمن مخفی کرده که چشمش تنبلی داره ودیدش بایک چشم ازش خواستم مدارک ببینم گفت مدارک رو پاره کرده گفتم بهم ثابت کن گفت بریم دکتر منم قبول کردم ولی روز بعدش گفت اگرزمان خواستگاری مسئله رو به مادرت نگی باهات دکترمیام من گفتم نمیشه مادرم باید بدونه قبول نکرد وباهام سرد رفتارمیکرد منمدیدم برای من هیچ تلاشی نمیکن باهاش خداحافظی کردم خیلی راحت قبول کرد فردا دوتا عکس ارمدارک چشمش برام فرستاد ولی مدارکی نبود که کامل نتیجه مشخص باش بهش گفتم که مدارک رو پاره کرده بودی گفت توهم خداحافظی کرده بودی منم دیگ چیری نگفتم رابطه ماقطع شد تااینکه تودانشگاه دیدمش وطلاهارو بهش پس دادم وشب بهش پیام دادم ولی هیچ کدوم رو جواب ندادلطفا کمکم کنید این اقا هدفش ازدواج بوده یانه فقط برای تایم دانشگاه بوده چراانقد راحت کناراومد الان چیکارکنم چون هنوز میبنمش ولی ایشون خیلی عادی رفتارمیکنن اصلا ناراحت نیستن راهی بمن پیشنهاد بدید ممنون میشم
با سلام خدمت شما دوست عزیز
با توجه به اینکه شما طلاهای ایشونو پس دادید و باهاشون خداحافظی کردید ممکن است برداشت ایشون این باشید که شما با شرایط بیماریشون نمی توانید کنار بیاید . در صورتی که غیر از این است می توانید در یک فرصت مناسب با او صحبت کنید و در این زمینه به یک نتیجه مشترک برسید .
شاد باشید
سلام ممنون
قبل ازاینکه طلاهارو پس بدم میخواستم ببینم اصلا بیماری دارن یابهانه ای برای جداشدن هستش ولی نخواستن ثابت کنن و سرد رفتارکردن وکم محلی میکردن چون من وقتی بیماری رو فهمیدم بهش گفتم دوسش دارم ولی باماردم درمیان بذارم ولی قبول نکردن چون طبق حرفایی که بین رابطه زده میشد وحرفای مادرشون رو تعریف میکرد خیلی احساس ترس یراشون ایجاد میکردن ومن بهش میگفتم نگرانی نداره بررسی میکنن رمان خواستگاری حق رو به مادرشون میدادن ویبارقبل اینکه طلاهاشون رو بهشون پس بدم خواستم باهاشون حرف بزنم ولی ازمن فراری بودن ونمیخواستن بحث بازبش من چجوری بتونم باهاشون حرف بزنم وقتی پیام های منو جواب ندادن وحضوری نمیخوان باهام حرف بزنن حالا هدفشون این نبوده که خودشون نخوان دیگ ؟
من قبل اینکه طلاهارو پس بدم درباره بیماریش شک داشتم وخواستم بهم ثابت کن حتی مدارک قبلیشو بمن نشون نداد که من متوجه بشم اصلا بیماری وجود داره یانه بهانه ای برای تموم کردن رابطه هستش ویک جلسه قبل پس دادن طلا تودانشگاه دیدمش ولی ایشون ازمن فراری بود وتمایلی به حرف زدن نداشت که شب داخل تلگرام بهش پیام دادم وپیامارو میخوندن جواب نمیدادن چجوری دوباره باکسی که تمایل به حرف زدن نداره صحبت کنم ؟ واینکه میتونه مادرشون باعث بهم خوردن رابطه بشه چون درحین رابطه باحرفهایی که به ایشون میزدن احساس ترسدردل ایشون ایجاد میکردن ومن بهشون میگفتم نگرانی نداره به زمانش برسی میکنن ولی بازهم حرفهای ماردشون رو خیلی قبول داشتن ایا ممکن دلیل سردشدن اون یک ماه مادرشون باشن ؟