سلام .دختری هستم 22ساله حدود 7ساله با پسری دوستم .از همه لحاظ خوبه .البته شاید از نظر من .از طرفی منو خییییلی دوست داره .نمیدونم شاید این دوست داشتن از روعادته شایدم نه .هر چی هست هوس نیست.جدایی از علاقه ی دو طرفمون بخاطر یه سری مشکلات و ناهماهنگیای خانوادگی ک داشتیم من تا قبل از خاستگاریش میخواستم بی سروصدا این رابطه رو تموم کنم که کار به جاهای باریک نکشه اما انگار خودم وسطش کم میاوردمو یه قدم ک اون میومد جلو منم بیمیل نبودم دستشو بگیرم .شاید نیاز به یه محرک داشتم ک تحریکم کنه محکم وایسمو نزارم این رابطه باز ادامه داشته باشه.خلاصه با تمام این حرفا دوماه پیش اومد باپدرم صحبت کرد و ازش اجازه خواست بیاد خاستگاری اما پدرم بخاطر همون تفاوت فرهنگی و عقایدی ک من قبولش دارم داشت اصلا بهش اجازه نداد ک بیان.من مطمنم دلیل پددم قانع کننده بوده ک خودشم اونقدر قانع شده ک میگی روم نمیشه باز پا پیش بذارم .از طرفی بعد این ماجرا ما هنوز باهم در ارتباطیم به امید اینکه باز بیاد خاستگاری .اما من مطمنم وقتی بابام چیزیو بگه نه یعنی نه .منم ادمی نیستم بخوام تو روش بایستم و گستاخی کنم از طرفی قلبمو چکار کنم که گیر اونه و نمیتونه پسش بزنه ؟واقعا من چکار کنم.؟