دوست پسرم وخواستگاری که برام اومده
سلام من دختری هستم که با پسری ازشهره دیگه رابطه عاطفی برقرار کردم این پسر دوسال ازمن بزرگتر ویک ترم از درسشون مونده ویه رشته خوب تو دانشگاه دولتی میخونه ادم هدفمند وپرتلاشیه و زیاد تمایل به بحثایه جنسی نداره وازم عکسایه لخت نمیخواد من این پسر رو تو سه سال سه بار دیدم من ازشهره سرد و اون از شهرایه جنوبی وگرمه ما باهم قول قرار ازدواج گذاشتیم وخیلی عمیقا باهم صحبت کردیم انگارکه حتما زنش میشم راجبه بچه و خونه واینا وایشون به من گفتن که تا اخرش هستن ولی من باید برم شهره ایشون که برای دانشگاهم گفتم میام اونجا ولی مشکل قبول شدنه منه عادت بدنی من به هوای سرده وهمینطوراختلاف مالی خانواده ها که من سرترم و تفاوته اعتقادیمون که من مذهبی نیستم تفاوته احساسی که ایشون نمیتونه ابراز علاقه کنه ونیازه عاطفیم رفع نمیشه قبلا سال اول به من بی توجه بود خیلی سرد باهام رفتارمیکردوگاهی بسیاربی ادبانه وچند باری هم رابطه رو تموم کردو دوباره خودش برگشت یاناراحتم کرد من چندماه رفتم بعده چندین ماه پیام داد ولی نمیدونم بعد چه اتفاقی افتادکه نظرش عوض شد وباهام طوره دیگه ای ومودبانه رفتارکرد ازنظره توجهم هم من بیشتر به ایشون توجه وعشق داشتم ولی گاهی اوقات ایشونو درحد خودم نمیدونم وبا اینکه چهره معمولی داره اونو پایینترازخودم میبینم وگاهی اوقات فکرمیکنم پسری مثله اون وجود نداره و دوسش دارم ولی گاهی اصلا دوسش ندارم بارها دعوا کردیم وایشون عذرخواهی کردن من نمیدونم این رابطه ایا انتهایی داره یانه وازشما میپرسم؟ من الان یه خواستگار باشرایطه خوب دارم که ازش بدم نیومده وبه این اقا گفتم خواستگارم خوبه انتظار داشتم ایشون بگه صبرکن من میام یا دادو بیداد کنه ولی ایشون به من گفت شما اختیاره خودتو داری من نمیتونم بگم ازدواج نکن خیلی ناراحت شدم خیلی وزمانیکه خانوادم منو به این خواستگاری اجباری تحمیل میکردن گریه کردم تو تماس تصویری ایشون خیلی خونسرد گفتن اروم باش ازدواج که زوری نیست من ازخونسردی وبی اهمیتیش موندم درسته کارو سربازی نداره بهش گفتم میای خواستگاری من گفت نه کاردارم نه پول گفتم عیب نداره گفتش شدنی نیست ولی شماره باباتو بده بهش بگم من دخترتونو میخوام یا بیام باهاش صحبت کنم که من قبول نکردم چون دیده خانوادم نسب بهم عوض میشد ایا این حس هایه متفاوته من نسبت بهش به خاطره دوریه؟طبیعیه؟درسته من خواستگاری که ازنظره فکری باهم هم فکریم و مثله خودم احساساتیه رو رد کنم که ایا ایشون میاد یامن میرم یا اصلا منو میگیره؟همه خواستگارام وکیسام ردبشن براش؟من عذاب وجدان هم دارم تموم کردنه رابطه برام سخته وابسته شدم و میترسم ایشون ضربه ببینن چون نمیخوام براش مشکلی پیش بیاد ونمیدونم چیکارکنم کمکم کنید درحال حاضرپس ازدیدنه خواستگارم که پسره خوش خنده و احساسی بود خیلی ازاین دوست پسر سرد شدم واز دوری صبر وقبول نشدن دانشگاه هم خستم درحال حاضر ذهنم پراز احساسه و نمیتونم درست تصمیم بگیرم یا به دوس پسرم طوری بگم ناراحت نشه لطفا کمکم کنید ازتون ممنونمم واین روهم اضافه کنم باهم تماس تصویری زیاد داریم ومثلا میشد من چندماه برم درس بخونم برای اینکه حواسم پرت نشه هیچ ارتباطی نگیریم ولی وقتی بودم ازهمه چی هم خبرداشتیم
سلام به شما دوست عزیز
احساسات شما قابل احترام می باشد اما دقت کنید که مسائلی که شما در مورد تفاوت ها از نظر اعتقادات مذهبی و مالی و خانوادگی بیان کردید می تواند از اهمیت زیادی برخودرای باشد چون این تفاوت ها با توقعات و فرهنگ های متفاوتی می تواند همراه باشد و نیاز است که شما به این موارد توجه کنید .
تصمیم گیری برای ازدواج بر مبنای شناخت در دنیای مجازی بدون روابط در دنیای واقعی نمی تواند شناخت لازم برای ازدواج باشد و رد این مسیر نیاز به شناخت در دنیای واقعی می باشد پس بهتر است در این مسیر بر مبنای شرایط فعلی این آقا تصمیم گیری کنید چون در زمان فعلی در کنار تفاوت ها بیان می کنید که ایشان شرایط اقتصادی و اجتماعی (سربازی ) را هم ندارند و اگر بخواهید با این شرایط وارد زندگی مشترک شوید امکان آسیب و سخیتی های این مسیر بیشتر می شود .
بهتر است سعی کنید بر مبنای شرایط فعلی این آقا تصمیم گیری کنید و در مورد خواستگارتان نیز بر مبنای شناخت بیشتر تصمیم گیری داشته باشید تا بتوانید بر اساس شناخت تصمیم گیری کنید .
با سلام خدمت شما
دوست عزیز احساس تردید و نگرانی شما و سردرگمی که تجربه می کنید و دغدغه ای که برای انجام بهترین و مناسبترین انتخاب دارید کاملا قابل درک است.
دقت داشته باشید که شما خودتان به مواردی ازاشاره کردید که بسیار مهم هستند و این اختلافات حتما در آینده می توانند دردسرساز و چالش آفرین باشند.
مواردی مانند تفاوت سطح اجتماعی- اقتصادی خانواده ها، تفاوهای فرهنگی و زیست محیطی و آب و هوایی و مسافت زیاد شما و اینکه شما باید مهاجرت کنید، تمام اینها بسیار موارد مهمی هستند که نمی توانید آنها را انکار کنید و یا ساده از کنار آنها عبور کنید.
در کنار آن، شناختی که به صورت غیرحضوری باشد و این موضوع که ظاهرا طبق توضیحاتی که ارائه دادید، سه سال هست که با یکدیگر در ارتباط هستید و فقط سه بار در این مدت یکدیگر دیدار داشته اید و به عبارتی سالی یکبار به طور میانگین یکدیگر را دیده اید، هرگز نمی توانید این شناخت را مبنا قرار دهید و اطلاعات حاصل از چنین رابطه ای حتما غیرقابل اتکا و اعتماد خواهد بود.
اگرچه به سن و سالتان اشاره ای نکردید اما وقتی تا الان هنوز اقدامی نکرده اند و حتی برنامه ریزی هم در این زمینه ندارند و مشخص هم نیست که کی قرار است امکانات لازم و کافی برای ازدواج را فراهم کنند مانند داشتن شغل و آمادگی مالی، نمی توان به آینده این رابطه حساب مشخصی باز کرد و همه چیز کاملا مبهم است و اتکا به یک امر مبهم چندان منطقی به نظر نمی رسد و بستر آسیب و ناکامی را در آینده نه چندان دور فرهم خواهد کرد.
ظاهرا در همین مدت متوجه شده اید که ایشان از نظر شخصیتی هم تفاوتهای عمده ای با شما دارند و پاسخگوی نیازهای شما نیستند و ملاکها و با توجه به گفته های خودتان به نظر می رسد معیارهای قابل توجه شما را هم به عنوان همسر دلخواه آینده تان ندارند.
با توجه به تمام این مطالب اگر واقعا قصد ازدواج دارید بهتر است با واقعیت روبرو شوید و بیش از این سرمایه گذاری احساسی- عاطفی در این زمینه نکنید.
باتوجه به رفتارهای متناقض ایشان، طبق گفته های خودتان، حتی ممکن است ایشان مسائل و مشکلات جدی روانشناخی هم داشته باشند و در بهترین حالت باینطور به نظر می رسد که هنوز خودشان تکلیفشان را با شما و این رابطه و حتی خودشان نمی دانند و در برابر مطرح کردن شرایط شما به قول خودتان تلاش و اصراری نکردند و ظاهرا کاملا واقع بینانه با موضوع روبرو شده اند و دلیل نگرانی شما را در این زمینه نمی دانیم.
اما مسلما جدایی بعد از یک مدتی رابطه ناراحت کننده خواهد بود هم برای شما و هم ایشان و شما هم چیزی را از ایشان مخفی نکرده اید که مفهوم خیانت و یا عهد شکنی داشته باشد و حتی ایشان را برای انجام اقدامات لازم ترغیب کرده اید و سهم خودتان را انجام داده اید.
ولی از آنجا که هرکسی مسئول براورن نیازها و خواسته های خودش است و قرار نیست کسی ناجی دیگری شود و یا خودش را قربانی و یا فدای دیگری کند، قرار نیست شما هم به خاطر احتمال صدمه دیدن ایشان مسیر زندگی تان را تغییر دهید.
همچنین وابستگی، سخت بودن و ناخوشایند بودن فرایند جدایی هیچ یک دلایل محکم و قابل قبولی برای ادامه یک رابطه آن هم به نیت ازدواج نیستند.
نکته مهم دیگر این است که هر تصمیمی که اکنون بگیرید با توجه به ماهیت فرایند تصمیم گیری، به این معنا نیست که حتما شما یک انتخاب صد در صد خوب در برابر یک گزینه کاملا بد انجام داده اید.
حتما این رابطه هم برای شما جذابیتهایی داشته است اما شما با توجه به شرایط موجود و خواسته اصلی تان که ازدواج است و گزینه های موجودتان، انتخاب می کنید که فرصتهایتان را برای یک گزینه نا مشخص از دست ندهید.
بهتر است کمی به خودتان زمان بدهید و از خواستگارتان هم فرصت بخواهید تا یک تصمیم مشخص بگیرید و این رابطه را به پایان برسانید و بعد از کنار آمدن با احساسات و هیجانات ناشی از این جدایی و بعد از کسب آمادگی لازم وارد رابطه جدیدتان شوید.
در غیر اینصورت احتمال آسیب پذیری خودتان و رابطه جدیدتان را افزایش داده اید.
و دربرابر تصمیمتان متعهد و مسئولیت پذیر باشید و بدانید بعد از اینکه انتخاب نهایی را انجام دادید قرار است در همان مسیر انتخابیتان پیش بروید.
در این زمینه برای دریافت راهنمایی بیشتر و راهکارهای لازم می توانید به صورت حضوری یا غیر حضوری مشاوره فردی هم دریافت نمایید تا بتوانید در مسیر خواسته هایتان اقدامات موثری انجام دهید.
خیلی ممنونم از راهنمایی و پاسختون