با سلام و خسته نباشيد خدمت شما
من ١ سال و ٩ ماه پيش با يكي از خواستگارام كه برادر استاد دانشگاهم بود ازدواج كردم.ايشون به مدت ٤ سال و سالي ١ بار به خواستگري من ميومد كه من و خانوادم چون خيلي استرس داشتيم و تفاوتهايي ميديدم رد ميكرديم اما سال چهارم بنا به اصرارهاي ايشون و خانوادشون بالاخره ازدواج كرديم.شخصيت من يه دختر ساده مظلوم بي اعتماد به نفس و همسرم مخالف من خداي اعتماد به نفس مستقل زبون دار. خانواده علي فوق العاده معمولي هستن اما خوده علي خوب بود.همسر من پدرش رو در ١٨ سالگي از دست داده و يك مادر و ٤ تا خواهر و ١ برادر داره.من هم مادر پدر و يك خواهر دارم،قبل از ازدواج من مادرم و پدرم خيلي با اين آقا صحبت كرديم و مثل همه يه سري شرايط گذاشتيم كه ايشون همه رو قبول كرد شرايطم چيز غير عادي نبود مثل حق درس خوندن يا كار كردن يا اينكه بتونم با دوستايي كه خانواده تاييد ميكنن رفت و امد داشته باشم.
ما فقط ٦ ماه تو عقد بوديم و كلي هم مشكل داشتيم بعد دوتايي باهم تصميم گرفتيم كه بريم خونه خودمون كه شايد مشكلاتمون حل يا كمتر شه اما بدتر شد.
همونطور كه گفتم علي پدرش فوت شد و بزرگ خونوادشون علي هست يعني مادرش و خواهرا و برادرش بدون اجازه علي آب هم نميخورن و همه تصميمات بايد زير نظرش باشه. از طرفي علي وضع مالي خيلي خوبي داره تاجر پرده هست و كلي مغازه داره كه يه عالمه شاگرد داره و اونا هم بي برو برگرد بهش ميگن چشم.اون از منم همين انتظارو داره هرچي بهش ميگم من فرق ميكنم با همه ما بايد باهم تصميم بگيريم در همه مسائل ميگه نه واسه زندگي دو نفر نميتونن تصميم بگيرن زن هم كه اصلا نميتونه تصميم بگيره فقط مرد بايد تصميم گيري كنه واسه همه چييييي، اول ارتباطمو با دوستام قطع كرد بعد رسيد به خاله و عمه و دايي و دختر خاله و اينا بعد رسيد به ١ دونه خواهرم و بعد رسيد به خونه مامانم چرا ميري تو كه ديروز ديديشون باييييد اجازه بگيري حق نداري بري و ازين حرفا.علي فوق العاده پولداره اما واسه من اصلا خرج نميكنه خودش ٢ مليون ماهي پول كرم پوست ميده يسره ورزش استخر لباس ميخره اما واسه من هيچيييي ميگم خوب بزار منم برم ورزش ميگه تو خونه برقص فرقي نداره ،مني كه خونه بابام بودم يسره در حال خريد بودم از فروردين همش بهش ميگفتم مامتو ميخوام اخرش مهر واسم خريد اونم با كلي دعوااا.
از همه مهمتر علي عاااااشق خونوادشه بطوره وحشتناك يسره به خواهراش ميگه هر چي پول خواستين بگين بهتون بدم چه اونايي كه ازدواج كردن چه مجردا منم هميشه باهاش پايه بودم اما گاهي واقعااا دلم ميگرفت. علي هميشهههه بخاطره خونوادش با من دعوا ميكنه چون فقط بايد اونا راحت باشن فقط به اونا خوش بگذره مثلا دعواي اخرمون سر اين بود كه من مريض بودم بهش گفتم عزيزم خيلي خوب ميشد واسه اينكه مامانت اينا ميخواستن بيان با من مشورت ميكردي سَر همين كلييي دعوا شد كه من چرااا اين حرف و زدم.علي يسره دوست داره خانوادش بيان خونمون طوريكه ماه اول عروسيمون خانوادش ٥ دفعه اومدن خونه ما واسه من خيلي غير طبيعيه اخه ما ميگيم همه ٢سال اول زندگي يسره ميرن انطرف و اونطرف اما من يسره مهمونداري بايد بكنم يسره دوستاشون ار تهران ميان بايد خونه رو بزارم كه دوستاي داداشش ميخوان بيان يسره خونوادش ميخوان بيان اونجا كمم كه نيستن يه عالمه ان اگر به علي بگم چرا كلي دعوااا ميشه يعني من بايد با دل و جون ازونا همش پذيرايي كنم كه نميتونم من خودم ته تقاري يه خانواده ٤ نفره ام همه فقط منتظرن ببينن من چي ميگم بعد اين اينطوري ميكنه.
علي از مسافرتاش در خواستگاري فقط گفت ممكنه سالي ١ بار بره بقيشو داداشش ميره اما الان تو اين ١ سال ٤ بار رفته دبي تركيه چين المان هرچي ميگم خب منم ببر ميگه ما جاهاي ارزون بد ميريم تو اذيت ميشي گفتم اشكال نداره منم ببر ميخوام كنارت باشم اما نميبره اين در حاليه كه من در حسرت يه مسافرتم،عكساي مسافرتشو نشونم نميده يواشكي ديدم خيليك كاري نيست يسره با داداش به تفريح و اينا يعني نميگم كار بدي ميكنه اما هم كاريه هم خوش ميگذرونه.
من ٣ بار قهر كردم اومدم خونه بابام كه هر سه بار علي معذرت خواهي كردو گفت ديگه تكرار نميكنه كاراشو بابام كلييييي باهاش حرف زد اما درست نشد و روز از نو و روزي از نو، اين دفعه خودش گفت من ديگه بريدم نميتونم باهات زندگي كنم و باهم تصميم گرفتيم جدا شيم علي خيليييي داغ بود كه فقط جداييي اخره اين هفته دادگاهمونه كه علي زنگ زد بريم بيرون كه پشيمونه و اشتباه كرده و من خيلي خوب بودم اون قدر ندونسته و جبران ميكنه و پول ميده و ازين حرفا اما من واقعااا نميتونم حرفاشو باور كنم مگه ميشه يه آدم ٣٣ ساله خود ساخته يهوويي يه شبه عوض شه؟ احساس ميكنم دروغ ميگه ازينطرف اخر هفته دادگاهمونه چيكار كنم توروخدا راهنمايي كنين نميدونم اصلاا خيلي سخته از يه طرف ميگم اگر برم باز علي همين باشه اخلاقاش مجبور ميشم برگردم چه جوري باز ميگم اگر طلاق بگيرم چيكار كنم البته خانواده من اصلا اين چيزارو بد نميدونن و الان خانوادم با جدايي كاملا موافق هستن.توروخدااا راهنمايي كنين
متشكرم از وقتتون ببخشيد