دچار یه بحران احساسی و یه جور عشق شدم
سلام
۱۶ ساله هست از مشهد همه چیز عادی بود تا اینکه دو هفته پیش یکی از دوست های قدیمی پدربزرگ و در نسل بعد پدرم که خیلی با هم نزدیک هستیم از تهران به مشهد اومدند
روز اول تقریبا خوب بود ولی ذره ذره ناخوداگاه نمیدونم چرا با دختر این خانواده که تقریبا دو سال از من کوچکتر هست چشم تو چشم می شدم و بعد. چند ثانیه هر دو سعی می کردیم واسمون رو پرت کنیم و باز همین چرخه
روز دوم این اتفاق شدید تر شد و من به نوعی تمرکزم پرت شده بود و تمام حواسم تقریبا سمت ایشون بود و شب که در حال خداحافظی بودیم دوباره و این بار طولانی تر چشم تو چشم شدیم
از صبح روز بعد بدنم به شدت سرد شد اشتها کم شده بود و تپش قلب گرفته بودم من که رتبه اول استان و شاگرد اول مدرسه بودم برای مهمترین امتحان سالم که زیست نوبت دوم بود خودکار تو دستم می لرزید و ناخوداگاه گریه ام می گرفت و بغض می کردم ولی سعی کردم خانواده متوجه نشه
به شماره ای که از برادرش( چهار پنج سال کوچکتر از من هست) گرفته بودم و می دونستم گوشی و اکانت واتساپ مشترک دارند پیام دادم و سعی کردم با پیام های حتی گاها ساختگی پل ارتباطی پیدا کنم ولی با جواب های کوتاهی رو به رو شدم
هرجور شد خانواده را برای مسافرتی یک هفته ای تقریبا راضی کردم به بهانه تبریز و شمال غرب ولی در اصل برای دو الی سه روز هم شده تهران
فشار عجیبی روی خودم حس میکنم گاها با خود میگم خو بیا همه چی رو فراموش کن و مثل قبل زندگیت رو بکن ولی یه بخشی از وجودم میگه نه و نه میشه نه میخوام فراموش کنم
وضع هر دو خانواده خدا رو شکر خوبه و از لحاظ اعتقادت هم مثلا من از ده. ۹ و خانواده آنها ۵ هست
از کمک شما و وقتی که گذاشتید ممنونم
با سلام خدمت شما
داشتن و تجربه این احساسات و گرایش به جنس مخالف در سن هردوی شما که سن نوجوانی می باشد قابل درک است اما نیاز است که با دقت بیشتری به این احساسات توجه کنید و شرایط سنی خودتان را درک کنید همانطور که مشاهده می کنید تجربه این احساس به راحتی شما را بهم ریخته است و شما را وادار به کارهای هیجانی کرده است مانند پیام دادن ، سفرو…
این واکنش های هیجانی در سن نوجوانی زیاد دیده می شود و به همین دلیل احتمال خطا را برای نوجوان افزایش می دهد.
در اول نیاز است که شما به این احساستان با احترام نگاه کنید و بعد شرایط خودتان برا بیشتر مورد بررسی قرار بدهید.
۱٫ هدف شما از این احساس چیست؟
۲٫ آیا خیالپردازی در مورد ایشان دارید؟
۳٫ از نظر شما ایشان و خودتان در سن و در شرایط فعلی آمادگی شروع یک زندگی را دارید؟
۴٫ هدف های زندگی شما به ترتیب چیست؟
با سلام مجدد و ممنون از پاسخگویی شما در مدت این چند وقت چندین بار تنها و به دور از احساسی سعی کردم در حد توان با منطق شرایط خودم رو بررسی کنم و تا حدودی به این پرسش های مطروحه و فراتر از این ها با خودم صحبت کردم
در ارتباط با پرسش اول شما اگر احتمالا منظور شما روابط نا صحیح و خارج چارچوب هست که عرض کنم من خودم به شدت با این قبیل روابط مخالف هستم و به دوستان و اشنایان بنده که گاها برای مشاوره و کمک با من درباره این قبیل روابط سوال می کنند و با هم صحبت میکنیم هم میگم که عاقبت خوشی نداره و گاها با این افراد قطع ارتباط کردم در کل کمی نسبت به هم نسل هایم در اغلب موارد از پوشش گرفته تا صحبت و روابط سنتی تر هستم و هدف من از این رابطه قطعا شناخت و مقدمات یک رابطه با اطلاع والدین و در راستای ازدواج هست و تا حدودی سعی کردم تا قدم به قدم با خانواده مطرح کنم شاید در اینده ای نزدیک نظر شما درباره مطرح کردن این موضوع که هنوز سطح بالایی ندارد با خانواده چیست چون ممکن است نکاه خانواده به من که معمولا یک فرزند خوب و مومن بوده را تحت الشعاع قرار دهد
پرسش دوم در ارتباط با شرایط زندگی در صورت ازدواج و مسیر این امر خیال پردازی که نه برنامه ریزی کردم و خیال های ناصحیح را تا شده از خود دور کردم چون فکر میکنم این افکار میتواند از علاقه واقعی کم کند
سوم هم که یقینا نه. نه تنها از لحاظ مادی و استقلال مادی که حس میکنم هنوز از بعد روحی به بلوغ کامل نرسیدم صادقانه بگیم برنامه بنده برای امر ازدواج با توجه به شرایط و رشته تحصیلی من سن ۲۴ یا ۲۵ سال رو مناسب دیدم چون هم جوانی وجود دارد هم تا ان موقع احتمالا مدرک پزشکی عمومی خود را گرفته و با یک مطب خرج خانواده دو الی سه نفر خود را میتوان تهیه کرد و تا ان مدت به ان بلوغ فکری مدنظرم احتمالا برسم تا ان موقع به دانشگاه در تهران خواهم رفت و ذره ذره با اطلاع خانواده ها اشنایی نسبتا خوبی هم به دست اوردیم و مراسم های نخستین ازدواج هم گذشته
چهارم هم اول از بعد معنوی و مذهبی عاقبت به خیری دوم داشتن یک زندگی ارام با فرزندان و همسر خوب و موفق سوم رسیدن به علاقه خود و موفقیت در حرفه پزشکی خود چهارم هم تکمیل بعد مالی و درامد خانواده
ممنون از شما که وقت خود را صرف کمک به مردم میکنید و شرایط و حرف های طولانی مردم را با دقت و توجه میخوانید و می فهمید
داشتن یک برنامه ریزی مشخص می تواند به شما در این مسیر کمک کند اما نیاز است که به خودتان و این خانم فرصت بدهید تا در زمان مناسبی که به رشد کامل تری رسیده اید اگر هنوز این احساس در شما وجود داشت در مورد آن فکر کنید .
اینکه شما فردی را دوست دارید به معنای اینکه شما فرد مومنی نیستید نمی باشد چون دوست داشتن در مسیر درست مخالف با دین نمی باشد و مورد تایید خداوند نیز می باشد .
اما اجازه بدهید تا در آینده که دوران بلوغ شما سپری شد و به رشد بیشتری در بعد عاطفی ، اجتماعی ، عقلی و… رسیدید این موضوع را به این خانم عنوان کنید .
چون روابط در سن شما می تواند برای هردوی شما وابستگی ایجاد کند و تمرکز شما را از اهداف دیگرتان مثل درس خواندن دور کند .
خب پس تا اون موقع چکار کنم همینجوری عادی که نمیتونم و نمیشه سر کنم الان من واسه مرحله کشوری المپیاد زیست ساعت مطالعه من تقریبا از ۷ ساعت در طول سال و با بودن مدارس رسیده به ۳ ساعت در تایم تابستان
مدیریت ذهنم که همیشه برگ برنده من بود و راحت ذهنم رو خالی میکردم و تمرکز میکردم تقریبا صفر شده
تازه ما در گام بعدی کنکور و سایر برنامه ها رو دارم که اینا فقط میشه فاز تحصیل سایر پارت های زندگی هم که دیگه عرض نمیکنم همینجوری مختل شده بعد شما می فرماید همینطور صبر کنید . صبری که به زبون سه حرف هست در واقع حداقل تقریبا ۶ الی ۷ سال هست امیدوارم نرید تو فاز فراموش کن و خودت رو با ورزشی کاری سرگرم کن و به روی خودت نیار. خودمون رو که گول نمی زنیم میدونیم نمیشه و فقط شعار هست
این برنامه سفر اینده رو چیکار کنم همینجور
ارتباط و اشنایی از هر کانال و مسیری هم دیگه قدغن ؟
دوست عزیز دقت کنید که قرار نیست شما حواس خودتان را پرت کنید چون دوباره این احساس را تجربه خواهید کرد نیاز است که در اول به این احساس خودتان با احترام نگاه کنید و شرایط سنی که در آن قرار دارید را درک کنید و با نوشتن برنامه ها و اهدافتان متوجه شوید که رسیدگی به این احساس اگر در آینده نیز به این شکل برای شما باشد نیاز به برنامه ای در چند سال آینده دارد .
با توجه به شرایط سنی و برنامه هایی که دارید ایجاد رابطه با ایشان چون در سن حساسی هستید بیشتر می تواند تمرکزتان را برهم بزند و با خیال پردازی و وابستگی به هردوی شما در رسیدن به اهدافتان آسیب برساند .
سعی کنید برنامه ریزی مشخصی داشته باشید و با رعایت و پذیرش موارد بالا به مسیر فعلیتان ادامه بدهید تا در آینده و در شرایط و موقعیت مناسب تر اگر این احساس وجود داشت به آن رسیدگی کنید.
نمیدونم چطور بگم ببینید منظور من اینه که در این جامعه فعلی که هزاران مشکل ممکن است برای هر کسی پیش بیاد اگر ما یک حس تعلق خاطر و یه تعهد به کسی داشته باشیم اولا تحمل فاصله و دوری و صبر اسان تر میشه و هم در مواجه با سایر افراد و روابط و شاید گناهان حس مسئولیتی که داریم مثل یک عامل بازدارنده عمل می کند علاوه بر این با یک برنامه مدیریت شده و در یک زمان به اندازه که نه خیلی کم و نه زیاد باشه یک اشنایی مختصری حاصل میشه
درباره ملاقات ها محتمل پیش رو مانند این سفر اتی هم خوشحال میشم بدونم به نظر شما چگونه باید رفتار کرد
در ضمن من برنامه داشتم که در سفر اتی یک کادو یا یادبود و یادگاری بدهم نظر شما ؟