سلام. من 32 سال دارم. فرزند بزرگ خانواده هم هستم. تا مقطع دکتری تحصل کرده ام. الان هم مشغول کار با درامد خوب هستم. از نظر مالی هم هیچ مشکلی ندارم. با خانواده هم زندگی میکنم. الان 6 سال است که با یک اقایی رابطه دارم (رابطه جنسی هم داریم) او هم شرایط مشابه دارد با این تفاوت که خانه مجزا دارد و تنها زندگی میکند.

هردو هم همدیگر را دوست داریم و از بودن با هم لذت میبریم. هیچ مشکلی هم بین ما نیست بجز مورد زیر.

تقریبا انتهی سال اول از رابطمون متوجه شدم که به من خیانت میکند. رفتم درب منزلش و با یک دختر دیگه در منزل دیدمش. رابطه ما قطع شد به مدت یکسال و 6 ماه. بعدش دوباره به هم برگشتیم و رابطه شروع شد.

از اون موقع من همیشه بهش شک داشتم و حس خوبی نداشتم از اعتماد دوباره. بعد از یک مدت شروع کردم به چک کردنش. بهد از یکسال گوشی اش را چک کردم و عکسش را به یک دختر دیگه دیدم. البته شروع کرد به انکار کردن اما من مطمین بودم که دروغ میگه. این جریان دقیقا برای یکسال گذشته است. در یکساال اخیر مداوم ما با هم دعوا داشتیم و بحث کردیم. هی رابطه قطع شده و هی دوباره شروع شده. چون بجز این مورد هیچ اختلافی نداشتیم این رابطه هی شروع میشد دوباره.

من سعی کردم از مقالات روانشناسی استفاده کنم برای شناختن تیپ شخصیتی این ادم. این ادم بچگی بسیار بدی داشته. حمایت پدر و مادر را تا همین الان هم ندارد و همیشه از این موضوع شاکی است. اصلا هم به بنیاد خانواده و یکپارچگی اعتقاد نداره. برای همین هم تصمیم به ازدواج ما به بعد موکول شده.

چند روز پیش خیلی شفاف به من گفت تا وقتی تو رابطه دوستی هستیم هیچ انتظار تعهد از من نداشته باش تا وقتی که به ازدواج برسیم. اما این ادم یک مشکلی که داره اینه که حرف و عمل اش یکی نیست. با حرف اینو میگه اما تو عمل نشون میده که به من متعهده.

واقعا به دوگانگی رسیدم. از طرفی این رابطه برام ارزشمنده از طرفی نمیتونم خیانت را ببخشم. چون به اندازه کافی کوتاه اومدم.

یکبار هم پیشنهاد مشاور دادم اما قبول نکرد. گفت من میتونم مشکل خودم را حل کنم. یک موردی که خیلی ناراحتم میکنه اینه که ما دوبار تا حالا مسافرت خارج از کشور رفتیم. دقیقا دو روز بعد از اینکه ما از سفر برگشتیم ایشون به من خیانت کرده و من متوجه شدم اما اینقدر سر این موضوع بحث داشتیم که دیگه به روی خودم نیاوردم. واقعا فکر میکنم شاید علاقه ای به من نداره که اینکار رو میکنه اما از یک طرفی هم یک مقاله خوندم در مورد ادمهای دون ژوانیسم. علایم را کاملا نشون میده. یعنی همیشه دنبال به دست آوردنه. وقتی به دست میاره رها میکنه دیگه و تلاشی برای موندن نمیکنه. از طرفی هم چون خانواده ضعیفی داره همیشه با دوستهاش مشورت میکنه و دوستهاش هم به رابطه ما حسادت میکنند چون از بیررون شرایط بسیار خوبی داریم و همیشه سعی میکنند این رابطه را تموم کنند چون همه هم مجرد هستند و دوست من خدمات خوبی به اونها میده از جمله خونه اش که برخی شبها به اونها میده که استفاده کنند.

ایا باید این رابطه را ادامه بدم یا واقعا این ادم را باید رها کنم. احساس میکنم به درمان نیاز داره اما حاضر نیست. تموم کردن یک رابطه 6 ساله واقعا راحت نیست. کمک نیاز دارم. ممنونم ازتون