با عرض سلام و خسته نباشید.من دختری 24 ساله هستم که می خواهم با پسری هم سن خودم ازدواج کنم.اما مشکل من این است که هرگز و تا آخر عمرم دوست ندارم صاحب فرزند شوم.تصمیمم نیز سرسری و بیهوده نیست.من بسیار تحقیق کردم و با توجه به اوضاع روحی روانی و مالی و صدالبته به خاطر این که من شخص خودخواهی هستم و دوست دارم برای خودم زندگی کنم و از همه مهم تر دلم نمی خواهد بیماری هایی که دارم و یا تا به حال داشته ام به فرزندم انتقال پیدا کند،تصمیم گرفتم فرزند دار نشوم.از این ها گذشته تحمل بارداری و زایمان و بچه داری را ندارم.در کل میلی به مادر شدن ندارم.چون خانواده ام خیلی به من آسیب زدند.دیگر هرگز نمیتوانم روابط فرزند و پدر مادری را بپذیرم.درضمن بسیار حسود هستم.و نمیتوانم ببینم همسرم حتی به یک چوب کبریت توجه کند چه برسد به این که بخواهد به فرزندش توجه کند
و همچنین فرزند را مزاحم اساسی روابط و آرامش روحی روانی خودم و همسرم میدانم.و همچنین دلالیل دیگری هم دارم که وقتی برای بازگو کردن نیست.همسر آینده ام تا حدودی من و شرایط من را پذیرفته است.او هم بچه دوست ندارد
ولی میگوید شاید نظرم چندسال دیگر عوض شود.از این ها گذشته همسر آینده ام تک پسر نیست.ولی پسر بزرگتر است. من از خانواده ی همسرم میترسم.از این که روزی زیره پایش بنشینند و بگویند که یا زن دوم بگیر یا اولی را طلاق بده.یا همسرم به ناچار من را وادار به بارداری کند.من خیلی نیاز دارم که ازدواج کنم.چون هم سنم دارد بالا میرود و هم اصلا رابطه ام با خانواده ام خوب نیست و همچنین تا حالا یک خواستگار هم نداشته ام.میترسم همین را هم از دست بدهم تا آخر عمرم مجرد بمانم.از طرفی هم نمیتوانم از حق خودم برای بچه دار نشدن بگذرم.حالا از شما سوالم این است که با توجه به شرایط حاضر،بهتر است که از این آقا جدا شوم و تا اخر عمرم مجرد بمانم یا راهی برای راضی کردن ایشان و همچنین تضمین این که هیچ وقت تصمیمش عوض نشود و حرف خانواده اش رویش اثر نگذارد،وجود دارد؟با تشکر از زحمات شما.