راهنمایی
با سلام
من دختری هستم 30 ساله به مدت 6 سال است که با آقاپسری رابطه دوستی و عاشقانه داریم و ایشون 2 سال از من کوچکتره.جفتمون ساکن یک استانیم ولی در دوشهر مختلف اقامت داریم.به دلیل اینکه آقاپسر شرایط ازدواج رو نداشت مجبور بودیم صبر کنیم و همچنین به دلیل اینکه خانواده آقا پسر سنتی بودن به خانوادش چیزی نگفته بود اما خانواده بنده از ابتدا در جریان بودن. حالا بعد از 6 سال آقا پسر با خانوادشون مطرح کرده که میخواد ازدواج کنه پدر ایشون به علت اختلاف سنی قبول نمیکنه و میگه شما پخته نیستی و نمیتونی تشخیص بدی و گفتن باید با دختری ازواج کنی که ازت کوچکتر باشه و همچنین گفته چون راه دوره من نمیشناسم اینها رو پس جواب منفی داده…. ولی من و آقاپسر همدیگه رو دوست داریم ولی نمیدونیم پدر آقاپسرو چطور راضی کنیم؟؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز
در این مورد بهتر است ایشان در احترام به خانوادیشان اعلام کنند که بعد از جلسات آشنایی و رفت و آمد خانوادگی و دریافت مشاوره پیش از ازدواج برای اختلاف سنیتان در این مورد تصمیم گیری خواهند کرد تا از میزان نگرانی های آنها کاسته شود و بتوانند در این مسیر برای بهتر شناخت و کمک به تصمیم گیری هردوی شما با شما همراه شوند.
ممنون از راهنمایی شما
متاسفانه پدر ایشون به گونه ای دیکتاتور هستن و حتی ندیده و نشناخته به علت اختلاف سنی و ناشناس بون بنده رو رد میکنه.آقا پسر چجوری باید از پدرش بخواد که راضی بشه و تحقیق کنه در مورد بنده؟؟
همانطور که اشاره کردم با بحث و درگیری نمی توان در این مورد اقدامی کرد و نیاز است که ایشان در کنار ابراز درک نگرانی های پدرشان در مورد علایق و مسیر شناخت با ایشان صحبت کنند تا به مرور بتوانند نتیجه بهتری بدست آوردند.
سلام مجدد
ممنون از پاسخگویی تون
آقاپسر دوباره با پدرشون صحبت کردن منتها پدر ایشون گفتن به هیچ وجه به دلیل اختلاف سنی موافقت نمیکنن و اگر آقاپسر پافشاری کنن ایشون رو آق میکنن و کتبا از ارث محرومش میکنن.
الان من موندم از کسی که دوستش دارم و سالها براش صبرکردم تا بهش برسم و اونم منو دوست داره باید به همین راحتی دست بکشم؟
زندگی برام جهنم شده دیگه نمیدونم باید چیکار کنم ممنون میشم بازم راهنماییم کنید
سلام خانم دکتر من الان دوسال بااقا رابطه دارم اول رابطه بهم گفت شناخت برای ازدواج بهمم نگفت که قبلا نامزد داشته بهش خیانت کرده و بهم خورده و الان افسرده شده الان یه سه هفته هست میگه حال حوصله ندارم میخوام تنها باشم و تو حرفاش بهم گفته من از عشق بدم نمیاد ولی دست خودم نیست و از زندگی متاهلی متنفر شدم و بهم گفت تو ثابت کن من ازدواج میکنم و دمدممزاج هست احساس میکنم دوسم داره چون هیچ وقت بهم نگفته از زندگیم برو منم خیلی دوسش دارم دلم میخواد هرکاری کنم خوب بشه بعدش باهم ازدواج کنیم بهشم گفتم کنارت میمونم دلم نمیخواد ولش کنم که فکر کنه دوسش نداشتم یا بهش دورغ گفتم لطفا راهنمایم کنید
با سلام خدمت شما دوست عزیز
در این مورد بهتر است در پایه حدس و گمان در این مسیر ادامه ندهید و سعی کنید که تصمیم گیریتان در کنار احترام به احساساتان بر پایه منطق نیز باشد .
سه سال رابطه زمان کافی می باشد که فرد در مسیر ازدواج اقدام کند و اینکه ایشان بعد از سه سال در زمان فعلی دوباره بخواهند بخاطر گذشته افسردگی بگیرند نیاز به بررسی دارد .
بهتر است در احترام هدف ایشان را از رابطه جویا شوید و در کنار آن توقعاتی که از شما دارند و معیارهای خودتان را نیز مورد بررسی قرار بدهید تا بتوانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید .
ایشان نیز برای شرایط روحیشان نیاز است به صورت حضوری به روانشناس مراجعه داشته باشند.