رفتارهای عجیب برادر بزرگتر
سلام .
من 20 ساله ام و یک برادر بزرگتر 25 ساله ای دارم و در یک خانواده 5 نفره زندگی می کنم با یک خواهر کوچکتر .
اگر طولانی شد ببخشید .
تقریبا 2 ساله که قطع رابطه کردم با برادر بزرگترم . علتش دعواهای فیزیکی شدیدی بود که صورت میگرفت و حمله ور شدن های مکرر او به سمت من سر مسائل ریز و درشت . به گونه ای که در همان دعوای فیزیکی آخر واقعا از این زندگی خسته شده بودم و میخواستم با چاقو بهش حمله ور شم و خودم را راحت کنم (مطمئنا به خاطر شدت عصبانیت ، در آن لحظه به تبعاتش فکر نمی کردم ) . خدا رو شکر اون کار را نکردم . روز بعدش برای اولین بار به یک مشاوره حضوری رفتم و بعد از آن در مجموع 3 جلسه مشاوره حضوری از یک روانشناس به خصوص گرفتم . در حدی کمک کرد که الان قریب به 2 ساله دیگه کتک کاری در خانواده دیده نمیشه بین من و او و دیگه بحث های الکی رخ نمیده . خلاصه اوضاع احوال روحیم خیلی بهتر شده و دیگه اون حس خستگی از زندگی در من نیست اما تا موقعی که زیر یک سقف هستیم و من نمی توانم تک به تک کارهایی که مشاورم بهم گفته انجام دهم و کتاب هایی که خوانده ام را به اعضای خانواده گوشزد کنم ، گاهی آن حس حتی بدتر برمی گردد . (خانواده ام پیش مشاوره نمی روند و آن را مزخرف می دانند ) علت اینکه میگم این حس بدتر شده این است که الان من تا حدودی حقیقت و نیت درونی افراد خانواده ام را می دانم . حتی اگرم ندانم ، کارهایی که وظیفه من در خانه است را می دانم . چون می دانم چه اتفاقی داره میفته و تجزیه و تحلیل می کنم ، این بیشتر مرا عصبانی میکنه که خانواده متوجه حرفای من نمیشه . تو این ایام به شما رو آوردم تا بعد از کرونا مشاوره حضوری برم .
اما مسئله و مشکل من دقیقا چیست ؟
ما چند روز پیش سر مسئله ای در خانواده بحث مان شد . پدر و مادر تعیین کرده بودند که روزای زوج من حق استفاده از میز کامپیوتر را دارم و روزهای فرد برادرم . من مهندس کامپیوترم و برادرم مهندس صنایع . برادرم در روزی که تعیین کرده بودیم من بشینم ، خودش نشست و تزش این بود که روزایی که من خانه نبوده ام و با دوستام بیرون می گشتم زیاد بوده و اون (یعنی من) زیاد استفاده برده و حالا دوست دارم من بشینم (زورگویی و لجبازی) . کارتون رو راحت کنم . خانواده من خدا رو شکر در این مسئله کاملا منطقی و درست عمل کردند و بهش گوشزد کردند که قرار گذاشته شده و شر به پا نکنه و روزایی که بیرون با دوستاش گشت میزده به خودش مربوطه . ( برادرم مشکلات روحی روانی زیادی داره علتش هم فشارهایی است که در کودکی به خاطر دعواهای پدر و مادرم بهش وارد شده بود ). مشکلی که بعد از گوشزد کردن اشتباهش سر این موضوع بهش شد این بود که نمی خواست اصلا باور کنه که حق باهاش نیست . تحت هر شرایطی میخواست حرف زور خود را به کرسی بنشونه چون خودش را بزرگتر می دونست . من ضعف اساسی که در بحث ها بهش برخورد میکنم همین قضیه بزرگتر کوچکتر بودن است . چیزی که باز تقصیر من نیست و جالب اینکه الان حتی بعد از چند روز بیرون بودن از خانه وقتی باز برگشته ، میره تو اتاق درو میبنده و رو مخ خواهر کوچکترم کار میکنه . پدر و مادرم هم میگن ” ولش کن . اعصابش خورده به خاطر اینکه پایان نامه ارشدش را الان دو ساله روش گیر کرده . بذار چند وقت دیگه باید بذاره بره از این زندگی ”
من اصلا مشکلی با کاراش ندارم چون اصلا به من مربوط نیست اما چیزی که خیلی به من مربوطه و رو اعصاب من هست همین دوز و کلک ها و دروغ های عجیبی است که تو خلوت به خورد اعضای خانواده درباره من میده . واقعا موندم باید چه اقدامی در قبال این فرد کنم . اگر تمام همین وقتی را که در خانه صرف بیکار نشستن در خانه میکرد ، پیش مشاور می رفت ، الان خیلی قضیه اش فرق می کرد.
این آدم تمام مشکلات زندگی اش را یه جور به من میخواد ربط بده . اینکه چرا در بچگی باهاش خیلی بدرفتاری شده را نیز میخواد یه جوری تقصیر من بندازه . زور گفتنش را سریع با لطف هایی که در دوران کودکی و نوجوانی بهم کرده ، توجیه میکنه ( اگر دوست داشتید در کامنت بعد میگم که حتی اونا هم لطف نبوده و اتفاقا برعکس ) باور کنید اگر بخوام به این طومار غم انگیز زندگیم در این رابطه اشاره کنم ، خنده تان میگیره . لطفا مشاوره . سپاس .
با سلام خدمت شما دوست عزیز
به نظر می رسد رفتارهای مخربی که برادرتان انجام می دهند بسیار برای شما آزاردهنده است.
خیلی جای خوشحالی و خرسندی دارد که شما با آگاهی از مشاور کمک حرفه ای دریات کرده اید و می توانید در مواقع بحرانی و خشم، خودتان و خشمتان را به خوبی مدیریت کنید و این یعنی فرد توانمندی هستید.
اما یک نکته را باید همواره مد نظر قرار داد و آن اینکه ما فقط می توانیم رتار خودمان را تغییر دهیم چرا که تنها چیزی که اختیارش در دست ما است رفتار خودمان است.
اگرچه گاهی رفتارهای دگران برای ما به شدت آزاردهنده می شد اما وقعیت این است که ما نه پدر و مادر و نه بقیه اعضای خانواده مان را خودمان انتخاب نکرده ایم.
و همچنین خیلی وقتها اطرافیان ما، حتی اضای خانواده و نزدیک ترین افراد به ما رفتارهایان ناراحت کننده و آزاردهنده است.
ما هرکاری کنیم آنها به هرحال اعضای خانواده ما هستند و نمی توانیم به سادگی آنها را ترک کنیم.
و اگر هم بخواهیم بر روی تغییر آنها انرژی بگذاریم، از آنجا که کلا این حوزه خارج از دایره کنترل و اراده ما است، فقط فرسوده و خشمگین خواهیم شد و انرژی خودمان را به هدر داده ایم.
بنابراین به نظر می رسد تنها گزینه ای که داریم باز هم خودمان هستیم.
اینکه روی توانمندی ها و مهارتهای خودمان بیتر کار کنیم تا اینگونه موارد کمترین آسیب را به ما وارد کنید.
باید دید چگونه می توان به گونه ای رفتار کرد که کمتر از این رفتارها رنجیده خاطر و خشمگین شویم و در واقع کمتر درگیر اینگونه اختلافات شویم.
یکی از این شیوه ها به نظر می رسد همان نکته ای باشد که شما در صحبتهایتان اشاره کوتاهی به آن کردید.
بعنی دیدگاه مشفقانه که تمرکز آن بر آسیبها و مشکلات افرادی است که رفتارهای آزاردهنده و غیر مسئولانه و یا مخرب دارند.
اگر ما به جای قضاوت و سرزنش آنها سعی کنیم از این زاویه به آنها نگاه کنیم که درگیر مشکلات خودشان هستند و خشمشان از عدم رضایتشان از خود و زندگی شان است و یا مهارت مدیریت خشم ندارند و یا از اینکه چه اثری بر اطرافیان خود می گذارند غافل هستند، نه تنها کمتر از دست آنها خشمگین خواهیم شد بلکه همدلی ما در برابر رفتار ناشایست ایشان بیش از پیش برانگیخته می شود.
اگر می خواهید رابطه خودان را با برادرتان بهبود بخشید می توانید فکر کنید که به جای مقابله به مثل و یا رفتارهایی که اکنون انجام می دهید، اگر چگونه رفتار کنید می توانید رابطه بین خودتان را تقویت کنید.
همانطور که خودتان آگاهید استفاده از مشاوره حتما در این زمینه برای شما کارآمد و موثر خواهد بود و در این اوضع بیماری هم جلسات مشاوره به صورت غیر حضوری و تلفنی هم می توانند انجام شوند که برای کسب اطلاعات بیشتر می توانید پرس و جو کنید.