سلام من ۲۲سالمه یک ساله که با پسرعموم عقد کردم با وجودی که دوستش دارم یه سری مسائل منو میرنجونه شوهرم خیلی وابسته به خانوادشه اونا همش بهش میگن مارو ببر دکتر خونه فامیل بیرؤن بگردونمون شوهرمن دراصل مثل رانندشونه حتی شوهرم از کاراهای من میزنه و اونارو به من ترجیح میده حتی اگه مادرش حوصله نداشته باشه میبردش بیرون ولی من هروقت میگم بهش که بریم پارک یا سینما میگه نه کار دارم حوصله ندارم یا وقتی میاد خونمون اینقد التماسش میکنم که اخر راضی شه ول اگه خونه خودشون باشیم هم بخوایم بریم مرتب میگه خب مامان و بابامو خواهرم و چیکارکنم اونام باشن هرچی من میگم دوتایی میگه نه تا من میگم اصلا نمیخواد بریم وای تا کوچک ترین جایی خونشون منو شوهرم بخوایم بریم خواهرشوهرم دنبال ما میاد. شوهرم اصلا مخالفتی نداره یعنی هروقت من خونشون بودم هرجا که من و شوهرم خواستیم بریم دنبالمون میاد. خیلی رو شوهرم تسلط دارن من واقعا ناراحتم و دلم خیلی پره ولی تا حرفی بزنم شوهر سریع جبهه گیری میکنه و با من رفتارش عوش میشه. مادرشوهرم ام اس خفیف داره شوهرم هرجا اون باشه میره دست اونا میگیره راحت دست منو ول میکه و میره پیش مادرشوهرم یا حتی به من میگه دست مامانمو بگیر فلان کارو کن مواظب مامانم باش درصورتی که مادرشوهرم خودش دختر داره اون هیچ کاری نمیکنه اگه یهو یادم بره که دستشو بگیرم یا هواشو داشته باشم شوهرم صد درجه رفتارش نصبت بهم عوض میشه مادرشوهرمم خیلی راحته تو خونه حتی لخت هم باشه ومثلا شوهر من کارش داشته باشه در حموم رو باز میکنه و حرفشو میزنه خیلی بی پروا هستن تو این مورد خیلی باهاش راجبعش حرف زدم به من میگه من که نظر رو مادرم ندارم ولی خب من خیلی ناراحت میشم که مادرشوهر و خواهرشوهرم اینقدر راحتن جلوی شوهر من یه مدتی که شوهرم مرتب دست به سینه مادرش میزد که اینقد بحث کردیم که دبگه نکرده. خیلی محبت میکنه به مادرش جلؤی من مرتب میبوستش بازوشؤ ناز میکنه درصورتی که مثلا اونروز یه بوس کوچولو به من کرده با شؤق با مادرش حرف میزنه اون شوق رؤ نصبت به من اصلا نداره مادرشم جوونه من اصلا راحت با این موضوع نیستم نمیدونم چرا براشون مهم نیست هربارم گفتم اخرش کار خودشو میکنه. اگه فقط اسم مادرشو سر زبؤن بیارم سریع جبهه گیری میکنه تا اونا بهش از من حرف بزنن سریع اس ام اس میده به من و منو سرزنش میکنه خیلی حرفاشون روش تاثیر داره در کل بگم شوهرم خیلب بچه ننه هست و خیلیییی مادرشو دوست داره من خیلی از این موضوعات که خانوده همسرم همسرمو کنترل و دراختیار خودشو قرار دادن ناراحتم. حتی موقع هایی که شوهرم میاد خونه ما سریع فرداش زنگ میزنن که چرا نمیای کارت داریم بیا ییا اونم میره واقعا دلم میخواد گریه کنم. خیلی ازارم میده رفتاراشون در ظاهر باهات خوبن ولی این رفتارا رو هم میکنن. توروخدا راهنماییم کنید که چیکار کنم که یکم اروم شم خیلی ناراحتم خیلی. موضوع هام کمی پیچ در پیچ شد ولی باور کنید دارم دیوونه میشم راهنماییم کنید توروخدا. باتشکر