من حدود یک و سال و نیم هست که با هم کلاسیم دوست هستم، از یک جایی ب بعد خیلی بهم نزدیک شدیم(در حد بوسه و بغل), و حتی چند بار تصمیم گرفتم دیگ اینکارو انجام ندم و بهشم گفتم و قبول کرد ولی بازم نشد، تا این ک حدود پنج ماه پیش دیدم رفتاراش عوض شده و سرد شده کلی اصرار کردم تا بعد ی مدت گفت خیلی برام سخته وقتی پیشتم و برمیگردم خونه خیلی اذیت میشم اگ میشه بهم نزدیک تر بشیم که منم قبول نکردم و گفتم بهتره جدا بشیم و خدافظی کردم ولی بهم گفت خیلی برام ارزش داری اگ بری میمیرم قول میدم دستتم نگیرم تا عاشقونه ثابت کنم دوست دارم گفت اگ این همه اصرار نمیکردی هرگز نمیگفتم اینم بگم تا قبل این اتفاق همش حرف خاستگاری و ازدواج میزد و من قبول نکردمو اینک رفتار خیلی عاشقونه ای داشت جوری که من تا حالا مثلشو ندیدم
بعد این اتفاق خیلی رفتارش عوض شد اصلا نمیگم بد شد ولی دیگ اونجوری عاشقانه نبود اینم بگم من تو دعوا بهش گفتم تو منو فقط وقتی بغل کنی میخای و بخاطر اینچیزاس ک گفت همین حرفا خرابش کرد، از اون موقه هرچی تلاش کردم رابطمون مثل قبل بشه نشده خیلی پشیمون شدم ک قبلش درخواست رسمی شدن رابطمونو قبول نکردم و واقعا سردرگمم. مشکلم اینه کنترل نزدیک نشدن بهش برام خیلی سخته بارها و بار ها کارایی کرده ک بهم ثابت شده چقدر عاشقمه ولی بعد اون موضوع خیلی رابطمون تغییر کرده دوست ندارم از دستش بدم ولی تحمل اینجوری بودنمون خیلی برام سخته و همش تو خودم ناراحتم