سلام من دخترم ۱۶ سالمه
توی شهر شیراز توی محله بالا شهر توی یه خوانواده تقریبا ازاد و غیر مذهبی زندگی میکنم ، تو خوانواده ما تقریبا همچی ازاده مثلا تا حدی که تو‌ مهمونیا مشروب میخورن و …
همچی ازاده بجز بیرون رفتن من …
خوانواده من بعضی وقتا نمیزارن حتی ۳ هفته ای یبار برم بیرون
کلا به شدت ادمای گیری هستن نه میگن چرا نه …
من اجازه ندارم هیچ چیز واسه هیچکس تعریف کنم و بفهمن دعوام میکنن
اخلاق و گیر های عجیبی دارن و من واقعا خسته شدم
الان ۲ ماهه هیچ دوستیمو ندیدم و فقط تو جمع های فامیل اونم فقط ۲ بار رفتم
فقط منو میفرستن کلاس پیانو و زبان
باید حتما با خودشون برم و با خودشون بیام
واژه ازادی برام تعریف نشده
عملا دیگه دلیلی برای زندگی ندارم
باهاشون نمیشه حرف زد تا میگم چرا میگن :
گفتم نه ! یعنی نه ! و داد و بیداد.
توی گذشته هیچ اتفاقی نیفتاده که بخوان بهم اعتماد نداشته باشن. و از کمتر بهشون نگفتم تاحالا!
(دختر عمم که همسن منه انقد ازاده که میره سر کار )( و هممون معتقدیم دختر خوبیه و هچ مشکلی نداره )
من باید چیکار کنم؟