روابط
سلام وقتتون بخیر
یه آقایی خواستگار بودن
من حدود ۲۸ ساله ایشون ۳۲ سالشونه
ایشون اهل همدان و من ارومیه
این آقا از طریق پدرم باهام اشنا شدن
و به گفته خودشون از همون اول به من علاقه مند شدند
ما یه مدتی برای اینکه با هم اشنا شیم به مدت ۴ ماه با همدیگه ارتباط داشتیم
حتی من ایشون راضی بودن که بیان ارومیه زندگی کنیم
ایشون واقعا وابستگی شدید به من داشتن و منم حس خوبی بهش داشتم
روزی چند ساعت با من در تماس و چت بودند
و طی صحبت های که با هم داشتیم
کاملا به توافق رسیدیم و هیچ مشکلی نداشتیم
ولی همیشه از صحبت های ایشون متوجه شدم که مادرشون مخالفن
ایشون به من هیچ موقع این موضوع رو نمیگفتن
ولی از بانه تراشیای مادرشون واسه اومدن به خواستگاری مشخص بود موافق نیستن پدر ایشون موافق ازدواجمون بودن
و خانواده منم کاملا موافق بودن
قرار شد بیان خواستگاری تا سریعا مراسم عقد انجام شه
اومدن و همه چی خوب پیش رفت
ولی بعد از اینکه از خونمون رفتن
ایشون فرداش با من تماس گرفتنو گفتن
پیش خودتو خونوادت شرمندم نشد که با هم باشیم از این حرفا
و با اصرار من که چه دلیلی داره
گفتن “موقع برگشت از ارومیه تو راه دو بار تصادف کردیم با ماشین
و مادرم همون لحظه قسمم دادن به قران، که باید بیخیال شی به دلم بد افتاده وگرنه شیرمو حلالت نمیکنم”
و خودشونم کلا ارتباطشونو با من قطع کردند
چون فکر میکردن اینجوری بیشتر هردومون اذیت میشیم
و حتی من خواستم صحبت کنیم به سوالات تو ذهنم برسم
ولی ایشون فقط سکوت کردند
الان ۹ ماه از این قضیه گذشته
و درسته هیچ ارتباطی با هم نداریم ولی
من تو این مدت نتونستم ایشون فراموش کنم نه با قضیه کنار بیام
روز به روز هم فکر خیالم بیشتر میشه
که واقعا چرا اینجوری شد
چه دلیل محکمی داشتن
و منتظرم که ایشون برگردن
واین خودمم اذیت میکنه
هر چقدر میخوام با موضوع کنار بیام نمیتونم
حتی این سوال تو ذهنمه ایا ایشون از اول به من علاقه داشتند یا دروغ بود
و چرا ادمی که این همه اصرار بر ازدواج داشت
و چندین با خودشون منو از پدرم خواستگاری کردن
الان بیخیال شه
و از یه طرفم از پدرم شنیدم که ایشون بخاطر بدهی و چک برگشتی مشکل واسشون پیش اومد
با خودم میگم شاید بخاطر این موضوع از من فاصله گرفتن
واقعا خیلی سردرگمم همش ذهنم ددگیره
خواهشا راهنماییم کنید
سلام به شما دوست عزیز
قابل درک هست که این مسیر ارتباطی برای شما با احساس دوست داشتن همراه شده است و خب این سبک از جدایی برایتان با فشار روحی همراه شده است اما در هرصورت در این مسیر بهتر بود در همان دوران نامزدی و یا آشنایی به مخالفت مادر ایشان توجه بیشتری می شود یعنی در این مسیر هم شما در احترام در این مورد با ایشان صحبت می کردید و هم اینکه این آقا با رضایت نسبی مادرشان این مسیر را طی می کردند چون در هرصورت اگر این مشکلات بین خانواده ایشان حل نشود خب حتی بعد از عقد و ازدواج هم میتواند بر مسیر زندگی شماها تاثیر بگذارد.
در کنار اینکه خب اینکه انها تصاودف کرده اند و یا اینکه مادر ایشان ناراضی هتسند موضوعاتی می باشد که نیاز بود این آقا خودشان بتوانند آن را مدیریت کنند و خب با توجه به نوع واکنش ایشان هرچند این شرایط برای شما سخت باشد اما بازهم بهتر به این سبک رفتاری توجه کنید چون در مسیر زندگی مشترک مشکلات زیادی می تواند ایجاد شود و خب اگر قرار است بهم تعمیم داده شود و یا از مشکلات فرار کرده است خب این می تواند مشکلات بیشتری را ایجاد کند.
اما در مورد خود شما با توجه به اینکه هنوز بعد از ۹ ماه هنوز به مرحله پذیرش وارد نشده اید خب این می تواند تاثیر زیادی بر شرایط روحی شما داشته باشد پس بهتر است که این مسیر پذیرش تحت نظر متخصص طی شود تا بتوانید در مسیر بهتری به سوالات ذهنی خودتان توجه کنید.
هرچند تلخ و دردناک اما قبول این واقعیت ها در مسیر رشدی شما از اهمیت برخودار می باشد.