سلام
من حدود 11 ماهه عقد کردم.خانومم رو خانواده ام انتخاب کردند. ابتدا مشکلی نبود اما سر مراسم ازدواج کم کم بحثمون شد و اخرش سر خونه بین خانواده هامون درگیری پیش اومد . من می خواستم یک خونه نزدیک خانواده ام اجاره کنم که همسرم مخالفت کرد و خاواده اش رو هم به این جریان کشید . یه روز که خانواده اش به خونه ما اومده بودند بین پدارمون بحث تندی شد و پدرم بدجوری از پدر زنم ناراحت شد.
من از دست خانومم ناراحت بودم و فرداش به تلفنش جواب ندادم تا اینکه پدرش به پدرم زنگ زد و باهم بحث و جدل کردند. بلافاصله بعدش خانومم به بابام زنگ زد و حرفای تندی به بابام زد و باعث شد پدرم به من بگه این دختر دیگه به دردت نمی خوره چون خیلی پر روه و بی پروا هست.
یکی از بزرگای اقوام رو هم برای حل موضوع فرستادیم که فایده ای نداشت! هر دو طرف فقط به هم بد و بیراه گفتند
الان چند ماه از درگیریمون میگذره. خانواده من اصرار به طلاق داره. دلیلشون این هست که خانواده خانومم پر رو و بی منطق هستند. از طرفی به من می گند اگر طلاق هم نگیری ما دیگه بهت کاری نداریم و حمایتت نمی کنیم.
من الان 29 ساله هستم و کارمندم و خانومم 21 سالشه و خانه دار.
من برخی از حرفاشون رو قبول دارم. سطح روابط اجتماعی و نوع نگاه دو خانواده با هم فرق داره رفتارهاشون متفاوته و بعید می دونم به این زودی ها با هم خوب بشند. الان چهار ماهه صبر کردم بلکه اتیش دو خانواده اروم بشه که فایده ای نداشته. کسی رو هم ندارم که پا درمیانی کنه. هنوزم خانوادم فقط حرف طلاق رو میزنند.
اما خوب ایشون خانومم هست و محاسنی هم دارند. از تبعات طلاق هم واهمه دارم. نمی تونم از خانواده ام هم بگذررم. با خودم میگم اگه از خانواده ام راحت عبور کنم ممکنه از خانومم هم یه روزی عبور کنم!
واقعا موندم… نمی دونم چکار کنم. بدون خانواده هم نمی تونم برم سر خونه زندگیم چون فعلا توان خرجش رو ندارم و هم با درگیرهای پیش اومده به خانواده همسرم اعتمادی ندارم. از طرفی از طلاق هم واهمه دارم. در همه احادیث نهی شده است. توانئ تحمل بهای سنگین طلاق و مهریه و اینده ای ویران شده ام را ندارم.
با چند بزرگ مشورت کردم. هر کس دیدگاه خودش را دارد. چکار کنم!؟