سلام من دختری ۲۲ ساله هستم که حدود یکسال و یک ماه هست که با پسری دوست شدم و عاشقانه دوستش دارم و اونم به گفته خودش حسش به من عشقه اما من چندماهی میشه باهاش به مشکل برخوردم و فکر میکنم این آدم مناسب من نیست برای زندگی چون توی این یکسال فقط چند بار گفته که بامن میخواد ازدواج کنه و انسان چند شخصیتیه و وقتی حالش خوب باشه بامنم خوبه و میگه باهم ازدواج میکنیم ولی وقتی حالش بد باشه و توزندگیش مشکلی داشته باشه میگه هیچوقت ازدواج نمیکنم و البته منم چون از اول واقعا نمیخواستم ازدواج کنم و از ازدواج متنفر بودم بهش گفتم قبل از اینکه باهم دوست بشیم و حسی بهم پیداکنیم اما بعدش پشیمون شدم ازینکه این حرفو زدم چون دوستش دارم و دوست دارم زندگیمو باهاش بسازم اما آدمیه که بی عرضه ست و سرحرفش نیست و هردفعه یه حرفی میزنه مثلا همین دیشب گفت که دوست داره تا وقتی جوونه عشق و حلل کنه و بره پارتی وسفرهای خارجه و منم سر این موضوع باهاش بحثم شد و ترجیح دادم باهاش بهم بزنم چون بدرد من نمیخوره و فکر میکنم چندشخصیتیه و چندبارم ازین حرفا زده بود قبلا و بعدش گفته بود که من فقط حرفم و عمل نمیکنم . اما من زیربار نمیرم و دوست ندارم زندگیمو و آیندمو و توی ذهنم با آدمی بسازم که موندن و نموندنش معلوم نیست با اینکه خیلی پسرخوبیه و ازیه خانواده کاملا مذهبیه و خانواده خوبیم داره و تو این یکسال ازش بدی ندیدم جز همین حرفاش. البته فکر میکنم ریشه تو خانوادش داره چون بهم گفت خواهرش میگه تاوقتی جوونی برو عشق کن و زندگی کن . خودش برام تعریف کرده که خانوادش کلا اهل تفریح نبودن و فضای خونشکن خیلی خشکه و خانوادش با هیچ فامیلی رفت وامد ندارن جز یه خاله و یه دایی و کلا منزوی هستن.من واقعا سردرگمم چیکار کنم. باهاش بحث کردم و گفتم دیگه نمیخوام تو همچین رابطه ای باشم.خواهش میکنم منو راهنمایی کنید خیلی به کمکتون نیاز دارم چون واقعا دوستش دارم.درضمن این موضوع رو فراموش کردم بگم که قبل از ددستیمون چندماهی تویه گروه همکلاسی دانشگاه باهم صحبت میکردیم و بعدش از سمت من علاقه شروع شد و من بعد از کلی کلنجار جرعت کردم و رفتم بهش گفتم و الان پشیمونم. راهنماییم کنید لطفا.ممنون