سلام خسته نباشید
ممکنه که سوالم یکم بچگانه باشه ولی خب ذهنمو خیلی درگیر کرده
من تویه دانشگاه به یکی از همکلاسی هامون علاقه مندم ولی خب چون هردمون تقریبا مذهبی هستیم،نمیتونم برم بهشون ابراز علاقه کنم و درخواست ازدواج بدم
از طرفی هنوز دانشجو هستیم و پولی هم در بساط نداریم
تقریبا هم میدونم ایشون هم از علاقه من مطلع هست،چون بالاخره علاقه ک ایجاد شه،و رابطه ای هم نداشته باشیم،ناخودآگاه جایی میرم تویه دانشگاه ک تویه دید من باشه و تقریبا هر روزی ک دانشگاه می ریم،ارتباط چشمی زیادی باهم داریم.
اوایل هم فک میکردم عادی هست و طبیعیه این ارتباط ولی خب اینقدری ک شاید من به ایشون نگاه میکنم یا ایشون ب من،با بقیه اینجوری نیستیم
اما سوال من….
چن وقت پیش قسمت شد و من رفتم کربلا،روز اولی ک برگشتم دانشگاه داشتم تویه راهرو میرفتم ک یهو ایشون منو صدا کردن و بهم زیارت قبول گفتن.منم خب عاشق!!.. گل از گلم شکفت و کلی کیف کردم و اینا…
اما دیروز یه اتفاقی افتاد ک واقعا ب علاقه خودمم شک کردم و خیلی ذهنمو درگیر کرده
سرکلاس موقع جزوه گرفتن از نماینده بود،،منم خب طبق معمول حواسم ب ایشون بود ک یهو دیدم ایشون در حد چن ثانیه به یکی از دوستام ک اونم بامن اومده بود کربلا،گفتن زیارت قبول ک واقعا مثله آب سردی بود ک ریختن روی من!!!!
حالا سوال من اینه ک اگه واقعا ایشون بهم علاقه داره،و با وجود اینکه دختر سنگین و با شخصیتی هست،چرا به اون دوستم هم زیارت قبول گفت،در صورتی ک حداقل ما5 نفر بودیم ک کربلا رفته بودیم

و اینکه اگه منو دوس نداره،چرا روز اولی ک برگشتم،اول بمن گف زیارت قبول بعد از چن روز اونم در حد چند ثانیه به دوستم گف؟
آیا من جایی از قضیه رو اشتباه نمیکنم؟؟
آیا میشه از قضایا نتیجه‌ای گرفت ک ایشون به من علاق ای دارن یا نه؟؟
نمیدونم تونستم منظورم رو از سوال خوب برسونم یا نه،امیدوارم ک سوالمو درک کرده باشین..
ممنون میشم اگه کامل و صحیح بهم جواب بدین تا از سردرگمی در بیام..