سلام به شما اسم من رضاست من ۲۴ سالمه کارشناس عمران هستم پسری مذهبی ام و به ازدواج خیلی احترام قایل بودم و واسه همین سمت رابطه نرفتم و همش دنبال این بودم که زود ازدواج کنم .. خب تا الان که شرایطش فراهم نشده و سخته خیلی چون الان بیکارم . یه مشکلی دارم فک میکنم حساسیته یا افسردگی اما من به سن ازدواجم خیلی حساسم یعنی میگم اگه سنم بشه ۲۸ یا ۲۹ و مجرد بمونم بعد اون دیگه ازدواج معنی نداره اون سنی هستش که مسولیت های فردی زیاد میشه و به دنبال اون مسولیت های زن و فرزند هم اضافه میشه خب از ازدواج دیگه لذتی نمیبرم …
فامیلم با این نظر من مخالفه ولی میگم که اگر بهترین دوران جوونی رو به تنهایی بگذرونم و شاید به گناه کشیده شم دیگه چه ارزشی داره ک بعد اون دنبال ازدواج باشم نمیدونم ریشه این حس و فکر در چیه اما خیلی منو اذیت میکنه تا حدی که خیلی احساس خشم میکنم لطفا کمکم کنیید ..