سوال
سلام وقتتون بخیر. من ۲۱سالمه. دوساله با یه اقا پسری ک باهم همدانشگاهی هستیم درارتباطم. مشکلات خیلی زیادی داشتیم ک همشون من مقصر بودم و برای اینک این پسر نسبت ب ادمایی ک دیده بودم واقعا دوسم داشت منم براش جنگیدم تا رابطمون خراب نشه. بخاطر فشارهایی ک همش توخانواده خودم بهم میومد مثلا حرفایی راجب ازدواج من همش این فشارهارو بهش منتقل میکردم بخاطرم شروع ب کار کرد الانم موفقه توکارش ولی هنوز مورد تایید خانواده من نیس چون خانوادم شخصیتشو و طرز برخوردشد قبول ندارن اینم ازونجایی فهمیدم ک رو در رو یبار با مادرم حرف زد و مادرم جواب منفی داد . منم داخل این رابطه خیلی زیاد اذیت شدم و یمدت از هم دور بودیم ولی نتونستم فراموشش کنم بخیال اینک هنوز بااون علاقش دوسم داره برای تولدش رفتم کیک خریدم رفتم پیشش اما متاسفانه برخلاف باورام رابطه جدیدی رو شروع کرده بود با یه دختری ک خیلی از من ازادتره دختری ک هروقت اراده کنه میتونه کنارش باشه باهاش راحت توشهر قدم بزنه باهاش هرجا دلش میخاد بره. قشنگ نابود شدم تا حدی ک الان ن میتونم کسی رو باور کنم و ن میتونم اعتماد کنم حتی ب خودش هم نمیتونم باور کنم. بااینک برگشت گف منو ببخش اما من انگار خودمو گم کردم انگار یه ادم سردی شدم ک حتی اون امیدواری ب اینده هم ندارم. بااینک هنوز قلبم متعلق ب اون پسره و الانم باهاش هستم اما به رابطمون استپ دادیم تا من دوگانگی مو خوب کنم اونم اینک از یطرف سرد بودنم باهاش خستش کرده و بخاطر شرایط خانوادمو و شرایط خودم نمیتونم تضمینی کنم واسه اینده بهش
و نگرانم اگ نتونیم باهم ازدواج کنیم زندگیشو نابود میکنم. از طرفی بخودم میگم اگر باهاش تموم کنم میترسم روزی دراینده اگر ببینمش دوباره حالم بد بشه و حس مزخرفی ک الان دارم دوگانگی دارم پیدا کنم. من حتی الان واقعا از ازدواج میترسم ازینک از کجا معلوم یه ادم بگه دوسم داره اما بعد چندسال زندگی ولم کنه و بره یا بهم خیانت کنه من چیکار کنم. ازینک اگ ولش بکنم حسرت بخورم.😢😢من حال خوبی ندارم کسی رو ندارم راهنماییم کنه کمکم کنه. کسی ک بهم بگ چ راهی درسته. تنها کارم شده برای فرار ازاین افکار سریال دیدن حس میکنم افسردمو وبی اعتماد و ناامید حتی باورامو ب ادما از دست دادم همه رویاهای قشنگی ک داشتم. من باید چیکار کنم لطفا کمکم کنید و یه راهی نشونم بدین ممنونم
سلام به شما دوست عزیز
احساساتی که داری قابل احترام هست اما عزیزم دقت کن شما در نوجوانی یعنی ۱۹ سالگی با وارد شدن به اجتماع بزرگ تر وارد یک ارتباط شده اید و بدون در نظر گرفتن شرایط سنی و رشدی هردویتان تصمیم گرفته اید که اگر در آینده شرایط بر اساس خیالات شما پیش رفت ازدواج کنید خب این باعث می شود که شما دیگر در یک رابطه دوستی نباشید و فکر می کنید فرد مقابل با شما ازدواج کرده است قط رسمی نمی باشد در صورتی که روابط دوستی حدود مشخصی دارد و قرار نیست که شما آزادنه در شهر بچرخید و یا به همه نیازهای هم پاسخ بدهید و… در این مسیر برای ازدواج باید زمانی تصمیم گیری کرد که فرد مقابل شما شرایط ازدواج را داشته باشد و به صورت رسمی بتواند از شما خواستگاری کند در غیر این صورت تنها یک سری خیالپردزای می باشد که ممکن است هرگز به واقعیت تبدیل نشود .
در این مسیر شما بیان می کنید مادر شما بخاطر سبک رفتاری و شخصیتی ایشان با این ازدواج مخالف هستند خب در این مسیر شما بخاطر وابستگی ممکن است موضوعات مهمی را نادیده گرفته باشید و نیاز است که واقعا توجه کنید که منظور مادر از این مسائل چیست و فکر می کنند برخورد و سبک شخصیتی ایشان چگونه می باشد و بعد تصمیم گیری کنید .
در این مسیر بهتر است برای رابطه الان تصمیم گیری کنید اگر هدفتان ازدواج می باشد که بهتر است بیان شود و به صورت رسمی خواستگاری کنند اگر شرایط ایشان اوکی نیست بهتر است از ادامه رابطه خوداری کنید چون هرچقدر وابستگی شما بیشتر شود امکان تصمیم گیری اشتباه و فشار روحی بر خود شما نیز بیشتر می شود .
اگر هم هردویتان تنها هدف دوستی دارید خب در این حالت با رعایت حدود مشخص و اینکه باید بپذیرید در راطه دوستی تعهد زیادی وجود ندارد و هر یک از شما می تواند در هر زمانی که دوست داشت از ابطه خارج شود می توانید به این رابطه توجه کنید و تصمیم گیری کنید.
این احساسات که در زمان فعلی تجربه می کنید با افکار شما ارتباط زیادی دارد بهتر است در این مسیر برای بهبود شرایط روحی خود به صورت حضوری چند جلسه مشاوره دریافت کنید و رابطه خود و هدف و مسیر و توقعاتی که دارید را با کمک درمانگر ارزیابی کنید و بعد تصمیم گیری داشته باشید.