سو استفاده خانواده
با سلام
پسری 33 ساله هستم که بعد از 6 سال که با همسرم دوست بودم و خانواده اش، مخالف بودند به تازگی ازدواج کردیم
من از لحاظ مالی ضعیفم و درامدم برای مخارج زندگی کم است
خانمم هم کارمند است و هردو کار میکنیم تا زندگي را بگذرانیم
اما خانواده خانمم چون با من لج هستند از ایشان تقاضای ضمانت وام کردند و اقساط انرا نپرداخته اند تا از حقوق خانم من کم شود و برای ما مشکل مالی ایجاد کنند. اعتراض هم کرده و گفته اند که به توجه… شوهرت باید خرج زندگی را بدهد نه تو
برای هر مراسمی مثل یلدا یا اعیاد یا تولدها هم توقع کادوهای گرانقیمت دارند و از این لحاظ زندگی مارا به هم ریخته اند
من و خانمم هیج مشکلی حز این نداریم و باهم خوشبختین اما خانواده اش ارگرامش مارا به هر صورای بتوانند میگیرند
لطفا راهنمایی کنید چه کنیم
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساس ناراحتی و دلخوری شما از این ماجرا کاملا قابل درک است.
متاسفانه گاهی خانواده ها از سر دلسوزی رفتارهایی می کنند که در نهایت نه تنها کمک کننده نخواهد بود بلکه بیشتر آسیب رسان هستند.
جای خرسندی و خوشحالی دارد که شما و همسرتان یکدیگر را درک می کند و با هم همدل و همراه هستید و به نظر می رسد این مسئله خیلی مهم است و به نوعی سرمایه شما محسوب می شود که باید از آن مراقبت کنید.
واقعیت این است که هیچ کس پدر و مادر و خانواده خودش را انتخاب نمی کند.
و باز هم واقعیت این است که گاهی اطرافیان و حتی عزیزترین افراد خانواده مان مکن است رفتارهایی انجام دهند که برخلاف میل ما و حتی آزاردهنده باشد.
واقعیت دیگراین است که ما فقط رفتار خودمان تحت را تحت اراده و اختیارمان داریم و بنابراین قدرت تغییر اطرافیانمان را نداریم.
اشاره به این موارد برای تاکید بر این است که بهتر است زمانی که از چیزی ناراحت و ناراضی هستیم، انرژی و تلاشمان را بر روی مواردی که خارج از دایره کنترل ما هستند هدر ندهیم.
و مواردی هستند که با وجود ناراحت کننده بودن، واقعیتی هستند که باید آنها را پذیرفت و جز پذیرفتن آنها به همان صورتی که هستند، کار دیگری نمی توان کرد.
در حال حاضر درباره مشکلات شما هم به نظر می رسد خانواده همسرتان با انجام این رفتارها سعی در کنترلگری دارند و شاید به گونه ای می خواهند ناراحتی و عدم رضایت خودشان را اعلام کنند.
مهم این است که شما بر رابطه خودتان تمرکز کنید و سعی کنید اجازه تاثیر اینگونه رفتارها را بر رابطه خودتان ندهید.
و سعی کند از زاویه دید آنها به ماجرا نگاه کنید و احساس آنها را در این زمین درک کنید.
شاید انتظار داشتند دخترشان به حرف آنها عمل کند و فکر می کنند شما دخترشان را از آنها گرفته اید یا هر داستان دیگری که در ذهن آنها واقعیت دارد.
با درنظر گرفتن این موارد مب توان تا حدی آنها را از نر خشمی که دارند، هرچند اگر از دیدگاه شما نادرست و ناحق باشد، درک کنید.
اینکه به اشتباه تصور می کنند شما نمی توانید دخترشان را خوشحال و خوشبخت کنید و یا هر دلیل دیگری که برای خودشان دارند.
این افکار به هرحال ناراحت کننده هستند و ادراک آنها هم در حد وسع خودشان است و ممکن است کامل و درست نباشد و شاید هم نمی شود توقعی داشت.
همچنین اشاره کردید به تازگی ازدواج کرده اید.
شاید اگر به آنها کمی فرصت بدهید با گذشت زمان خشم آنها کاهش یافته و معقولانه تر رفتار کنند.
بهرحال به نظر می رسد کاری که در حال حاضر در این مورد از شما ساخته است، این باشد که در کنار تلاش برای حفظ کیفیت زندگی و رابطه دوسویه با همسرتان، سعی کنید به گونه ای رفتار کنید که درمنش و شخصیت خودتان است.
به این فکر کنید که حتی با وجود شرایط موجود شما می خواهید چگونه دامادی برای آنها و چگونه همسری برای آن خانواده باشید و بدون مقابله به مثل یا تلافی، سعی کنید مسیر خوب خودتان را بروید و خودتان را درگیر این ماجراها نکنید.
به آنها هم فرصت بدهید تا با این تصمیم دخترشان کنار آمده و شما را به عنوان داماد بپذیرند.