سلام خسته نباشید،من 27 سالمه و الان 5 ساله با آقایی رابطه دارم که 6 ماه کوچیکتر از خودمه،من بسیار اصرار داشتم از ابتدا که هدف این رابطه رو برای ازدواج بذاریم و بعد دانشگاه و سربازی و این چیزا بالاخره ازدواج کنیم اولش هم ایشون قبول کردن اما بعد 3 سال رابطه این آقا معتقد بود به خاطر اختلاف سنی خانوادش قبول نمیکنن و مدام نگران حرف دیگران درباره ی انتخاب من برای ازدواجش بود،خودش میگفت که از نظر اخلاقی کاملا به من مطمئنه که بهترین گزینه براش هستم اما از نظر ظاهری من از ایشون سنم بیشتر میزنه و این باعث میشه همه پشت سرش حرف بزنن و نمیتونه باهام ازدواج کنه،سر همین کشمکش ها 2 سال دیگه رابطه ما ادامه پیدا کرد،خلاصه 2 ماه پیش ایشون رفتن خاستگاری دختر 17 ساله و بعد از اینکه شروع کردن به خاستگاری رفتن ما رابطمون رو قطع کردیم و جدا شدیم ولی از خاستگاریشون جواب رد شنیدن و چند جا دیگه هم زیر نظر گرفتن اما هیچ کدوم قبول نکردن،حالا بعد 2 ماه برگشته و از من خاستگاری میکنه و میگه میخواد هر چه سریع تر با من ازدواج کنه، خب من از نظر احساسی یکم سرد شدم نسبت بهش و یه مسئله ای که وجود داره ایشون هنوز کار خاصی ندارن و از طریق اسنپ و سرویس مدارس امرار معاش میکنن،گرچه بهشون چند تا کار مثل حراست یه شرکت و راننده آب و فاضلاب استان بهشون پیشنهاد شده اما ایشون معتقده تا زمانی کار مربوط به رشته ش رو پیدا نکنه و در واقع به شغل خوب نداشته باشه هیچ شغل جزئی رو قبول نمیکنه و ترجیح میده همین سرویس مدارس رو داشته باشه،از نظر مالی شرایطش خوبه و از نظر درآمد ماهیانه هم خوبه اما من میگم با نشستن توو خونه کار برات جور نمیشه و الان توو سنیه باید به فکر آینده باشه و از همینجا شروع کنه و اگه بره از کار کوچیک شروع کنه حتما پیشرفت میکنه اما با اسنپ فقط وقت خودشو تلف میکنه و نه بیمه ای میشه براش در نهایت نه سابقه کار از طرفی خانواده منم راضی نمیشن من با کسی ازدواج کنم که هنوز بیکاره پس بهتره صبر کنیم تا حداقل به اسم حتی با کمترین درآمد یه شغل مناسب تر برای آینده داشته باشه اما ایشون خیلی تندی کردن و از حرف من به شدن ناراحت شدن که تو میخوای سر حاضری بیای و نمیخوای سختی تحمل کنی و شرایطش همینه میخوام بخوام نمیخوام نخوام. در ضمن از منم تقاضا کردن که باید کلی به خودم برسم تا کم سن تر نشون بدم و وقتی اعتراض میکنم که خب من همینم نمیتونم یکی دیگه شم تا بقیه بپسندنم میگه درخواست من برای صبر کردن تا کار بهتری و درخورتری داشته باشه عین همینه
من با اینکه نسبت بهش سردتر شدم اما هنوز دوسش دارم و این دوست داشتن گیجم میکنه، از طرفی واقعا نمیتونم زندگی رو با مردی شروع کنم که کار نداره از دیدگاهی هم نگاه میکنم شاید تقصیر این آقا نیست و چون کم سن تره ما به مشکل خوردیم و ایشون کلی وقت داره کار پیدا کنه و اگه الان با یه دختر 20ساله بود برای دختره و خانوادش بیکار بودن مسئله نبود
واقعا گیج شدم،خب از یه طرفم نمیتونم نه بگم،چون میترسم همه ی زندگیش منو یه دختر بد بدونه که این همه سال با هم بودیم و در نهایت جا زد
شما میتونین بهم راهکاری بدین