سلام. من و شوهرم تقریبا همسن هستیم، دارای مدرک دکترا و در خارج از ایران زندگی میکنیم. حدود 10 ماه هست که از رابطه پنهان شوهرم (37 سال) با زنی (45 ساله) باخبر شدم که به قول خودش در حال اتمام بود. این رابطه بشدت احساسی رو تا 6 ماه بعد اون هم کمابیش ادامه میدادند و آن خانوم کماکان به امید تغییر نظر همسرم در ارتباط مانده بود. (از ابتدا هم رابطه احساسی و عاشقانه از سمت اون خانوم شکل گرفته و در ادامه همسر من هم عاشق اون خانوم میشه). تا اینکه بنده یک شب آنها را در هنگام حرف زدن در خیابان دیدم و برخورد نامطلوبی بین من و آن خانوم شکل گرفت. رابطه آنها به مدت 3 ماه قطع شد و احساس آرامش کم کم به من برمیگشت. ولی حدود یکماهی هست که همسرم مجدد هوایی شده و از صحبت هاش شک کردم که سر و کله آن خانوم مجدد پیدا شده. زیر نظر گرفتم و متوجه شدم همدیگر رو مجدد یک بار دیدن و مکالمه داشتن، و چند چت رد و بدل شده، همسرم نوشته بود که خیلی داغون هست ولی باید که رابطه فراموش بشه تا کسی بیشتر آسیب نبینه، و … این روند رفت و برگشت این دو نفر من رو بشدت به هم ریخته و توانایی تحمل و جمع کردن خودم و زندگی رو دیگه ندارم. بارها به جدایی فکر میکنم و اینگه چرا همسرم نمیتونه کامل این رابطه رو حتی در ذهنش کنار بگذاره و با اینکه هزاران بار به من و اون خانوم گفته رابطه تمام شده است، ولیکن این روابط پنهان در این سطح هنوز در جریان هست….همسرم برای اون زن خیلی دلسوزی میکنه و یکبار بهم گفت چقدر شکنجه ست که عاشق کسی باشی که صاحب داشته باشه…ولی دلسوز من نیست!! حتی دو سه باز از من خواست مدتی تنهاش بگذارم و برم ایران… و من مطمئن هستم در نبود من سر و کله اون خانوم باز پیدا میشه. اون خانوم از دوست داشتن همسرم دست بردار نیست و تا هروقت که بتونه منتظر میمونه که همسرم رو بدست بیاره. بخاطر آسیب روحی شدیدی که تحمل میکنم خیلی بین من و همسرم جدیدا بحث پیش میاد، آیا جدا زندگی کردن موقت رو پیشنهاد میدهید؟ ایا رفتارهای اینگونه همسرم با توجه به گذشت چندین ماه از اتمام رابطه طبیعی است؟