با سلام
مردی ۳۲ ساله هستم و همسرم ۳۴ ساله
قبل از ازدواج ؛ همسرم چیری از روابط خود نگفت که ضمن تحقیق از یکی از دوستان مشترکمان شنیدم با کسی در رابطه بوده
جویا مطلب شدم که گفت قصد داشته خودش سر فرصت بگه و حالا صحبت باز شده رابطه شان صرفا در حد دوستی اجتماعی بوده و لاغیر و حتی ضربه اقتصادی هم خورده از اون شخص
بعد ازدواج سفره دلش باز شد و گفت با چندین پسر رابطه جنسی داشته حتی با با همان شخص مذکور که پیش از این صحبتش شده بود ولی تصور کرده که من همان موقع متوجه شده ام و فکر نمیکرده نیازی به اشاره صریح در مورد رابطه جنسی باشد.
امروز بعد از گذشت یکسال نیم فقط از عقدمان و زندگی مشترک یکساله در خانه مشترکمان هنوز هم افکاری مخلوط از خاطراتی که برایم تعریف کرده به سراغم میایند تا انجا بشدت دچار انزجار میشوم بحدی که گاهی تا نیمه شب خواب نمیرم و حتی خیلی اوقات هنگام بغل کردنش این حس انزجار و احمق جلوه دادن خودم در این ازدواج باعث دور شدم ازش در ان لحظه میشه.
اوایل سعی داشتم باهاش صحبت کنم که شاید از همدردیش این موضوع حل بشه ولی هر سری پرخاش میکرد و حق رو به جانب خودش میداد و با افتخار از اینکه ازادنه قبل ازدواج عمل کرده یاد میکرد.
همان روزهای اول یمی از بزرگترین بحثهایمان زمانی شروع شد که فهمیدم اخرین پسر ی که باهاش رابطه جنسی داشته هنوز هم در عکسهای همدیگه رو در اینستا لایک میکنند.
بهش اعتماد داشتم و دارم اما حسی مملو از حسادت و اینکه مردی که زنم رو لخت دیده و هنوز باهاش در ارتباط اتشم میزد
بعد از بحثها و دعواها فراوان و شاید بعد از چندین هفته راضی شد این شخص رو انفالوو کنه و اعتراف کرد فقط قصد داشته ثابت کنه که ازاده و استقلال خودش زو به خاطر من که همسرش هستم نمیخواسته خراب کنه.

چه باید بکنم؟
اینکه هربار بهش نگاه میکنم اون رو با وضعی بد در خاطرات گذشته تجسم میکنم و اتیش میگیرم چطور باهاش کنار بیام