سلام وقت بخیر
بنده ۲۹سال و همسرم سی ساله هستن سه سالو نیمه که عقدیم عیدقرار بود عروسیمون باشه که بخاطر کرونا نشد بنده دانشجوی پزشکی و‌همسرم دکترا و استاد دانشگاه هستن
خانواده بنده همه تحصیلکرده و شاغلند ولی خانواده همسرم در حد پنجم ابتدایی تنها کسیکه درس خونده همسر بنده هستن
در این سالهایی که ما عقد بودیم خانوادشون در هیچکدوم از مناسبتها حضور نداشتن شب یلدا عید قربان عید فطر عید نوروز هر بار یک چیزی رو بهانه قرار میدادند ما در شهر و خانواده همسرم در یک روستای خیلی خیلی کوچیک‌در خد شش نفر سکنه ساکن هستند
اینها رو‌همسرم قبل عقدمون به بنده نگفته بودن
ما از طریق دوست مشترک بهم معرفی شدیم که ای کاش نمیشدیم
من قبل اینکه خانوادشونو ببینم خودشونو دیدم و دلبستشون شدم روز خاستگاری اصلا حس خوبی به خانوادشون نداشتم ولی چون دوسش داشتم جواب مثبت دادم
برای همسرم مناسبتها اصلا مهم نیس با وجود اینکه من در تمامی مناسبتها هواشونو دارم و برای خوشحال کردنشون تمام‌تلاشمو میکنم
چن وقتی هست که منزل پدرشون هستن در این مدت که تقریبا پنجاه روز میشه نه تماسی با بنده میگیرن نه‌پیامی میدن خودمم که زنگ میزنم قط میکنن میپرسم چرا میگن اینا ناراحت میشن من با تو‌حرف بزنم میگن زنشو دوست داره
قول داده بودند به محض اینکه اتوبوسا راه اندازی شه بیان دیدنم چون ما در دو استان مختلفیم که سه ساعت با هم فاصله دارند
ولی وقتی پرسیدم میای گفت دوباره ترمینالا رو بستن در صورتیکه خودم با ترمینال تماس گرفتم و گفتن اتوبوس هس
واقعا ازشون دلسرد شدم دلم میخاد جدا شم خواهش میکنم راهنماییم کنید چه کنم