سلام.دختری هستم ۲۰ ساله.در۱۵ سالگی برای اولین بار و اخرین بار وارد رابطه با پسری شدم که ۲ سال از من بزرگتر بود و خیلی دوستش داشتم و او هم من را دوست داشت.۹ ماه گذشت و او از من خواست که که قرار ملاقاتی داشته باشیم و همدیگر را ببینیم که من به علت سن کمم به شدت مخالفت کردم چند بار خواسته اش را مطرح کرد و وقتی دید که باز من مخالفت میکنم کم کم سرد شد و کمتر حرف میزدیم.گذشت و دیدم که دارد با دوست صمیمیم که تنها کسی بود که من اجازه داده بودم رابطه ما را بداند حرف میزند.دوستم گفت که همش راجع به تو حرف میزنیم و من هم باور کردم تا وقتی که دیدم بیو و پروفایلشان مثل هم است و فهمیدم با همند.آن روز هرچه از دهنم در آمد به هر دو گفتم و هر دو را از زندگیم حذف کردم ولی به شدت افسرده و ناراحت بودم و هروقت به آن فکر میکنم گریه ام میگیرد و حالم بد میشود.یکسال گذشت که آن پسر بازگشت و معذرت خواهی کرد و گفت که همچین پسری نیست و هیچکس را به اندازه من دوست ندارد ولی من بشدت عصبانی بودم و باز هرچی خواستم گفتم الان هم که ۵ سال میگذرد ذره ای از عصبانیتم کم نشده.اوایل امسال دوست صمیمی آن پسر با دختری ازدواج کرد و چند روز پیش آن دختر به من پیام داد و گفت که همه چیز را میداند و آن پسر واقعا مرا دوست دارد و همیشه راجع به من حرف میزند و بگذار فقط حرف هایش را بزند من هم گفتم باشه اومد و گفت به شدت پشیمونم و بزرگترین اشتباه زندگیم از دست دادن تو بوده و تو این ۵ سال همیشه بهت فکر کردم و بگذار مدتی حرف بزنیم قول میدهم همه چیز درست شود و همه چیز جبران شود.قبل از حرف هایش به شدت عصبی بودم ولی به محض اینکه حرف هارا شنیدم آرام شدم و این چند روزی که حرف زدیم از بهترین روز های زندگیم بوده و هیچ خطایی ازش سر نزده من واقعا دوستش دارم و با هیچ کسی این ارامش قلبی و ذهنی و خوشحالی را ندارم ولی از یه طرفم همش فکر گذشتم و با خودم درگیرم که اگه بازم اینکارو بکنه چی و خوشحالیم به ناراحتی تبدیل میشه.میدونم سنم کمه و اصلا فکر ازدواج تو این سن رو هم ندارم ولی این چند روزی که حرف زدیم مطمئن شدم که قصدش خیلی جدیه و همش راجع به اینده حرف میزنه و از یه طرفم میدونم که مورد قبول خانوادم نیست به خاطر تحصیلاتش که دیپلمه….لطفا راهنماییم کنین بین دو حس گیر کردم و نمیدونم واقعا چیکار کنم کل روز فقط راه میرم و فکر میکنم.اصلا درسته اعتماد دوباره به این آدم؟