وقتتون بخیر من ۲۰ سالمه دختر مجردی هستم حدود دو سالو نیم با اقایی همسن خودم اشنا شدم قرارمون بنا بر ازدواج بود که اقا زدن زیر همه چی خانواده هام در جریلن بودن ایشون گفت من یساله دوست ندارم در صورتی که با من بودن و گفنن این یکسال با کسی دیگه ای در ارتباط بود حنی این خانوم بزرگتر بودن ازشون و همسن مادرشون یکبار هم رابطه جنسی با کسی دیگری داشتن
من این اقا رو دوست داشتم چون تنها مرد زندگیم بودن و پدرم حدود ۱۱ سال که فوت شده وابستگی شدیدی دارم
الان من موندمو عشقم در صورتی که این اقا منو نمیخان امید به زندگیم صفر شده