با سلام
من و همسرم به شکل تقریبا سنتی ازدواج کردیم و هیچ مشکلی در زندگی نداریم جز اینکه همسرم در خانواده ای بزرگ شده که پدر هیچوقت اجازه آزمون و خطا بهش نداده و بخاطر همین بسیار بی تجربه هست و اعتماد ب نفس پایینی داره اون حتی در دوران قبل از ازدواج اجازه داشتن دوست یا رفت و آمد هم نداشته
در حال حاضر وضعیت اینطوریه ک هنوز هم نتونسته دوستی داشته باشه و اندک افرادی هم ک باهاش در ارتباطن ، خیلی ارتباط سطحی دارن و ب زبون خودمونی تر اصلا کسی ب عنوان ی مرد قبولش نداره
این موضوع بعد از ازدواج برای من مشخص شد و من الان از این بابت خیلی ناراحتم مخصوصا ک اطرافیان اینو ب شیوه های مختلف تو روی من میارن، مثلا خانواده من حتی کوچکترین کارها رو بهش نمیسپارن و حتی اگه بسپارن هم اذعان میکنن ک امیدی ب درست انجام شدنش ندارن یا هزاران حرف دیگه ، همسرم از لحاظ فیزیکی نسبتا استخوان بندی خیلی درشتی نداره و تقریبا میشه گفت معمولیه برعکس خانواده خودم ک همه درشت اندامن،اونا حتی این مطلب رو هم ب من با طعنه میگن

یا خانواده خودش همچنان مثل ی بچه ده ساله باهاش رفتار میکنن در حالی که بیست و شیش سال سن داره و جلو من خردش میکنن

حتما شما بهتر از من میدونید ک این اوضاع در یک زن چه احساسی رو ایجاد میکنه
متاسفانه نتونستم هیچوقت خودم رو کنترل کنم و ناراحتی از اطرافیانی ک میدونم دارن راست میگن رو بین خودمون آوردم و همیشه باعث دعوا و بحث شده البته نه سر اصل مطلب بلکه سر بهونه های الکی من بر سر موضوعات دیگه،و این نکته هم خیلی مهمه ک من از لحاظ اجتماعی دقیقا نقطه مقابل شوهرمم

واقعا میشه همچین آدمی رو با وجود ی فامیل کامل ک دارن بهش انرژی منفی میدن و دائما تخریبش میکنن تغییر داد و کمکی بهش کرد؟؟

این مشکلات شخصیتی در وجودش موج میزنه اونقدر زیاد ک تو اولین برخورد هرکسی متوجهش میشه،حتی مغازه داری که میخواد ی آب معدنی رو ب شوهرم بفروشه😔😔😔
دیگه نمیدونم باید چیکار کنم تحمل این وضعیت برام غیر ممکنه
اگه تنها باشیم و ب دور از چشم همه مردم دنیا خودمون دوتا باهم مشکلی نداریم ولی وقتی پای روابط اجتماعی و عزت نفس و شخصیت وسط میاد همه چی خراب میشه اونقدر که دلم میخواد همسرم رو از همه پنهان کنم