سلام خسته نباشید.
من به شدت از خانواده پدریم متنفرم هستم و اصلا دوس ندارم ببینمشون. و اصلا دوس ندارم که پاشون رو در مراسم عروسی من بگذارند.
من که از اول اصلا نمیخواستم عروسی بگیرم. ولی به اصرار پدرم قراره عروسی بگیریم. قرار شده بعد از محرم صفر عروسی بگیریم و شب تاسوعا من عمه بزرگم رو میبینم و میخواهم اگر پرسید عروسیت کی هست بهش بگم که عروسی ما هر موقع هم باشه به درد شماها نمیخوره. چون مراسم عروسی ما بزن برقص و موزیک از لحظه اول تا لحظه اخر حتی لحظه شام شما هم که پسر اخوند هستید و توی مراسم عقدم که دست کردی توی گوشت و هی میگفتی بسته و موزیک قطع کنید. برای همین شما نمیتونید بیایید پیگیر نباشید. من از هیچ کس و هیچ چیز ترسی ندارم فقط فقط میدونم عمه جادوگرم میره پیش بابام زر زر میکنه و بابامم ناراحت میشه.