13
عشق یک طرفه
سلام من دخترعموی خود را دوست دارم ولی وقتی این موضوع را با او درمیان گذاشتم اون رد کرد و گفت تو جای برادر من هستی
و حالا این عشق یک طرفه است
من در سایت راحت نیستم لطفا ی آیدی تلگرام دهید تا در انجا با شما مشاوره کنم
عشق یک طرفه
عشق یک طرفه، همان طور که از اسمش معلوم است .
به معنی این است که یک طرف ماجرا طرف دیگر را دوست دارد.
در حالی که طرف دوم هیچ علاقه ای به او ندارد. این قبیل عاشق ها دو دسته اند:
دسته اول، گروهی هستند که به صورت ذهنی عاشق کسی هستند.
و با اینکه در واقعیت نشانه ای از علاقه متقابل نمی بینند اما سفت و سخت معتقدند.
که طرف دیگر هم به آنها فکر می کند و به آنها علاقه دارد هر چند که هیچ کدام هرگز چیزی به زبان نیاورند.
دسته دوم، عشق شان را به زبان می آورند اما با اینکه از طرف مقابل جواب رد می گیرند.
حاضر به قبول واقعیت نمی شوند و با نسبت دادن علت رد شدن درخواستشان به عوامل دیگری مثل :
دخالت خانواده آن فرد و یا حضور رقیب عشقی تا مدت ها برای رفع موانع دست و پای بیهوده می زنند.
همان طور که می بینید، عشق یک طرفه بیشتر از اینکه «عشق» تلقی بشود.
نوعی تفکر و رفتار بیمارگونه به نظر می آید که جز دردسرهای روانی و عاطفی نتیجه دیگری ندارد.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸
سلام من دختری ۲۴ ساله هستم و با پسری ۳۰ ساله در حال اشنایی برای ازدواج هستیم پدر و مادر اقا پسر فوت شدن و ۳ ساله ک تنها زندگی میکنه وابستگی شدید ب مادرش داشته،حالا برای این ک از تنهایی درش بیارن بزور میبرنش خاستگاری ،تابحال هیچکدوم رو قبول نکرده. ،رابطه را من شروع کردم البته ایشون هم بی میل نبود.چون با دوران نامزدی مخالف بود گفت ک بهتره با خلق و خوی هم اشنا بشیم بعد ازدواج کنیم ،اوایل خیلی باهم تفاهم داشتیم و رابطه هنوز عاشقانه نبود عاقلانه بود.بعداز مدتی بخاطر لجبازی های من و حرفهای بی موردی ک زدم باعث بحث و ناراحتی بین خودمون شدم.این شد ک کم کم سرد شد تا حدی ک ب زبون میاره «حسی ندارم،حسم مرده» ولی باز داریم ادامه میدیم البته جدیدا گفت با خواهراش هم همینطور بی احساس شده ،خیلی داره عذاب میکشه نمیدونه مشکلش کجاست ،من چنتا سوال دارم : ۱ چطور میشه احساسش برگرده!من چه کمکی میتونم بکنم؟
۲ اقا پسر میگن ک رابطه ما ب اخلاق بستگی داره من هم بسیاری از اخلاق بدم رو کنار گذاشتم ایا این کار مفید و پایدار هست؟
۳من مطمعنم و از حرفهاش این بر داشت میشه ک هنوز بمن علاقه داره و میخاد از دواج کنیم اما ترس از اینده داره .چطور ب او اطمینان بدم ک دیگه بحث و لجبازی نمیکنم؟
۴خانواده ها از اشنایی ما خبر ندارن ولی میگن ک بدرد هم میخوریم چطور اطمینان بدم که قصدم خوشبخت کر دنشه و خوشحال کردنش؟
۵چجوری این رابطه میتونه عاقلانه ادامه پیدا کنه و احساسی نشه؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز
در این مورد نیاز است که اگر هدف شما ازدواج می باشد در مسیر شناخت نسبت به یکدیگر گام بردارید و از روابط جنسی و عاطفی خوداری کنید تا بتوانید در شناخت بیشتر تصمیم گیری برای ازدواج کنید.
۱٫ منظور شما از وابستگی به مادرشان چیست و شما چه رفتارهایی در ایشان مشاهده می کنید؟
۲٫ عملکرد اجتماعی و شغلی ایشان رضایت بخش می باشد؟
۳٫ چند مدت است ایشان را می شناسید؟
۴٫ معیارهای شما برای انتخاب این فرد چیست؟
۵٫ منظور از اخلاق بد شما چیست؟
۶٫ به چه دلیل تا بحال به خواستگاری اقدام نکرده اند؟
۱از وقتی ک مادر اقا پسر فوت شده احساس میکنم یکی از دلایلی ک ازدواج نمیکنه اینه ک کسی جای مادرشون رو نمیگیره ،دلیل بعدیش سخت گیر بودنه و ترس از اینده زندگی مشترک
۲بله از نظر اجتماعی خونگرم و باهمه اطرافیان خوب رفتار میکنند ،شغل ایشون دامداری هست درامد خوبی داره ،کل شرایط شروع زندگی فراهمه فقط میگه اگر اونی ک من میخام بشی رابطه ب ازدواج ختم میشه
۳حدود شش ماه باهم اشنا شدیم و همسایه هم هستیم
۴از نظر مذهبی شبیه هم هستیم مقید یم این خیلی برای هردو خیلی مهمه ،بنظرم اینکه صبح خیلی زود از خواب میزنه میره مسجد یا ۷ صبح میره سر کار ،ینی اینکه خودش میدونه صلاح زندگیش چیه لازم نیست کسی به ایشون نمیگه چیکار بکن چیکار نکن،تنها تصمیم میگیره و اکثرش درسته .بفکر خود زندگی هست ن حاشه همیشه رفتارها و حرفهاشون از روی عقله و فکره،
۵بدلیل اینکه خانواده من هر روز سر چیزهای بیخود دعوا میکنن من هم درحالی ک دختر ارومی هستم تحت تاثیر بحث ها قرار گرفتم اما مطمعنم وقتی محیطم عوض بشه کاملا رفتارم صحیحه،نمیتونم وقتی دعواهای خانوادم یا اشکهای مادرم رو میبینم برم و بیخیال با اقا پسر حرف بزنم قطعا ناراحتم نمیتونم شاد و سرحال رفتار کنم .عجولم .اعتمادبنفسم پایینه ،وقتی کار درست انجام میدم بازم شک دارم ک غلط نباشه ،صاف و ساده ام ،با همه این خصوصیات بد توی واقعیت همه از من راضی هستن اما توی چت انگار یه ادم دیگه ام
۶ چون میگن که این مدت اشنایی برای ازدواج کافی نیست ،یک عمر زندگیه و شوخی نیست
بهتر است اگر یک سری معیارهای شما را برای ازدواج دارند شما نیز سعی کنید رفتار مناسب تری داشته باشید دقت کنید که تنها با تغییر یک مکان اخلاق و سبک رفتاری شما تغییر نخواهد کرد و ایشان نیز نمی توانند تنها با این دلیل وارد یک زندگی مشترک شوند اما اگر شما بتوانید کنترل بیشتری بر احساسات خود داشته باشید و در کنار آن به این موضوع توجه کنید که ایشان فردی جدا هستند و شما بهتر است مشکلات زندگی خانوادگی را به رابطه با ایشان انتقال ندهید شما حق دارید ناراحت باشید اما اینکه بخواهید با ایشان رفتار مناسبی ندشاته باشید یک دیدگاه اشتباه در مورد شما ایجاد می کند.
بهتر است در اول سعی کنید برای افزایش اعتماد به نفی و بهبود شرایط روحی خودتان به صورت حضوری وارد پروسه مشاوره شوید تا در کنار آن بتوانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید.
ممنون از راهنماییتون
متاسفانه دیدگاه اشتباه بوجود امده ، چنبار بحث داشتیم و من حرفایی زدم ک باعث شد ایشون نظرش راجب من تغیر کنه و سرد بشه چطور میشه دوباره کاری کنم هم نظرش و احساسش کاملا و قاطعانه راجب من مثبت بشه و اون حرفها فراموش بشه؟
برای بازگشت اعتماد نیاز است که شما به یکدیگر زمان بدهید و در طول زمان سبک رفتاری خودتان را مورد بررسی قرار بدهید رفتارهایی را که مناسب می دانید انجام بدهید .
شما حق عصبانی شدن ، ناراحت شدن و… دارید اما باید بدانید که در این زمان ها چگونه خودتان را کنترل کنید و سبک رفتاری مناسبی داشته باشید تا فرد مقابل به احساسات شما توجه کند .
واقعا ممنون از راهنماییتون ،تشکر
سلام مجدد خدمت شما مشاور محترم
با اینکه من ب توصیه های شما گوش دادم و سعی کردم رفتار مناسبی داشته باشم باز همچنان رابطه ما سرد باقی مونده ،چند روز اخیر ایشون بحث مسائل جنسی رو مطرح کرد وحتی از من خاست ک یشب دوتایی ب خونه ی مستقلی بریم ،بعد از اون حرفا چند روزی بیخبرم گذاشت و جواب نداد تا گفت بخاطر اینکه علاقه خودش رو یجوری برگردونه درخواست رابطه جنسی داده،بعد گفت ک هنوز سرده و نمیدونه دلیلش چیه و داره راه هایی ک ب ذهنش میرسه امتحان کنه تا عاشق من بشه،هردو دنبال ی راه حل هستیم واقعا داریم عذاب میکشیم و نمیتونیم جدا بشیم چندین بار تلاش کردیم تمومش کنیم ک نشد ،ایشون میگه میترسه ک ازدواج کنیم و بی احساس بودنش باعث بشه من بیشتر درد بکشم،میگه من وقتی میبینمت یا باهات حرف میزنم هیچ حسی ندارم .شما چ پیشنهادی دارید ؟ما باید چکارکنیم؟
دوست عزیز همانطور که اشاره کردم در اول نیاز است که ایشان با کمک مشاور در شرایط روحی بهتری قرار گیرند و با زادواج و یا رابطه جنسی ایشان از نظر روحی در شرایط بهتری قرار نمی گیرند و تا زمانی که ایشان نتوانند از نظر روحی خودشان احساسات بهتری را تجربه کنند تصمیم گیری در این موراد برایشان سخت می باشد.
ایشان دارند بیان می کنند که احساسی ندارند و این احساس شما یک طرفه می باشد و ممکن است ادامه دادن آن برای شما آسیب به همراه داشته باشد و این رابطه هدفی را که شما دنبال می کنید نداشته باشد.
اوایل خیلی بمن علاقه داشت ولی الان هرچقد سعی میکنه حسش برنمیگرده ،خودشم میخواد عاشقم باشه ب هیچ وجه نمیتوته ،اعصابش خرد میشه گاهی وقتا میگه چرا اینطوری شدم ،ن دلیل سرد شدنش رو میدونه ن راه حل درست شدنش رو،مشکل فقط من نیستم هیچ زنی ب چشمش خوب نمیاد بخاطر همین باوجود اینکه خیلی علاقه داره ازدواج کنه ،تابحال هیچ دختری رو قبول نکرده ،دلش میخاد مشکل احساسیش حل شه
برای قرار گرفتن در شرایط روحی بهتر باید با چه شماره ای جهت مشاوره تماس بگیرن،
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۶۸۵۷۴۱
بهتر است با یک روان درمانگر یا شناخت درمانگر صحبت کنند