سلام من ۳۰ ساله هستم مدرک لیسانس دارم فرزند اخر یه خانواده پرجمعیت هستم ۹ تا خواهر و برادر بزرگتر از خودم دارم. همه خواهرها و برادرهام ازدواج کردن فقط من مجردم و یکی از خواهرهام از همسرش جدا شده و با دخترش پیش ما زندگی میکنه. ده سال پیش پدرم فوت کردند و خونه ای که داخلش ساکن هستیم رو به نام مادرم زده بودند. برادرم طبیه پایین این خونه ساکن هستند رابطه خوبی باهم داشتیم. مشکل از جایی شروع شد که خونه رو گذاشتیم برای فروش تا جابه جا بشیم ولی برادرم همش بهونه اورد و روی هرخونه ای که پیدا کردیم ایراد گذاشت. تا اینکه یکدفعه سر یک مساله جزیی به خواهر من گفت جمع کن از این خونه برو در واقع خواهرمو از خونه بیرون کرد. مادرمم در برابر حرفش هیچ واکنشی نشون نداد. مدتی گذشت و من به مادرم پیشنهاد دادم از فروش خونه منصرف بشه. بعد یه مدت سر اینکه چرا ابگرمکن خراب شده برادرم اومد با من دعوا حرفای بدی زد و به من گفت تو هم جمع کن از این خونه برو. مادرم شاهد دعوای ما بود وقتی برادرم این حرف رو زد من به مادرم نگاه کردم و بهش گفتم چیزی نمیگی داره منو از خونه میندازه بیرون ولی مادرم هیچی نگفت و طبق معمول سکوت کرد. منم با برادرم دعوام بالا گرفت و گفتم هیچ علطی نمیتونی بکنی و اینجا خونه پدری منه و به تو ربطی نداره که من یا خواهرمو از اینجا بیرون کنی. برادرم گفت دیگه اسم منو نیار منم گفتم تو هم دیگه خواهر یبه اسم من نداری. من اونروز در برابر حرف برادرم و سکوت مادرم شکستم. مادر من خیلی پسردوسته ولی فکر نمیکردم تا اینجا پیش بره که حتی در برابر این حرف هم هیچی نگه. من بچه بدی برای مادرم نبودم هرکاری ازم خواسته براش کردم. مشکل اینجاست که حالم خیلی بده از اونروز اصلا دیگه هیچ امیدی به طندگی ندارم دیوارای این خونه برام شبیه زندان شده. هیچ جایی رو هم ندارم که بخوام از اینجا برم. مادرم به من میگه متوجه حرف برادرم نشده ولی میدونم دروغ میگه. حرفاشو پشت گوشی شنیدم داشت میگفت پسرم حق داره پسرم راست میگه.
رابطه من و خواهرم با این برادرم خیلی خوب بود مامانم همیشه حسادت میکرد و میدونم که خودش دو بهم زنی کرده چون حرفایی که من به مادرم گفته بودم رو از زبون برادرم شنیدم. خیلی حالم بده نمیدونم چیکار کنم نیمتونم مادرمو ببخشم از طرفی دوست دارم از این خونه برم ولی موقعیتی ندارم. وضعیت من و خواهرم از اونروز همینجوری شده هیچکدوممون جایی رو نداریم بریم. مادرم از اونروز واسه خونه هم هیچی نمیخره خواهرم کار میکنه با حقوقش یه چیزایی میخره ولی مادرم اصلا براش مهم نیست.
روانم بهم ریخته نمیدونم به کی باید پناه ببرم فقط دلم میخواد از این خونه برم.
لطفا کمکم کنید