خسته نباشید … ببخشید من ی مشکل خیلی بزرگی دارم که میشه گفت تقریبا تمام ذهنمو درگیر کرده… شاید عشق ی طرفه رو تجربه کرده باشیم اما اینکه یه کسه دیگه ای بهت علاقه داشته باشه ولی تو نه به نظرم واقعا سخته. من اولاش دوس پسرمون خیلی دوست داشتم ولی الان به دلایلی هیچ حسی بهش ندارم و میشه گفت بعضی موقع ها تنفر احساس میکنم :) به خاطر همین خیلی برام سخته که مثل قبل باهاش باشم و خودش هم فهمیده که ی جوریم… تا اینکه صبرم لبریز شد و یه شب بهش گفتم … اما به طرز عجیب و وحشتناکی شکست جوری ک من تاحالا گریه یه پسرو ندیده بودم … بهش گفتم میتونیم به جاش دوست عادی باشیم ولی همش میگفت پس اون همه عشقی ک بهت دارم چی و واقعا داشت خرد میشد… می‌گفت تو فقط میخوای خودت آروم و خوب باشی.
من نتونستم ناراحتشیو و … رو ببینم و گفتم شوخی کردم و عب نداره و بیا برگردیم مثل قبل و فراموش کن و از این حرفا… اونم بی برو و برگشت قبول کرد … ولی من هنوز کوچک ترین حسی بهش ندارم و نمیدونم واقعا باید چیکار کنم که ن اون آسیب ببینه و ن من ک نمیتونم این وضعیت رو تحمل کنم …